بخش بسیار مهمی از هویت هر شخص، مخصوصا در جامعهای دینی مانند ایران، دین هر شخص است. دین در زندگی مردم ما نقشی بسیار کلیدی بازی میکند. از دیندارانی که صرفا به خاطر درج «اسلام» در شناسنامه خود مسلماناند تا مردم متدینی که دین را مبنای تمام زندگی خود قرار دادهاند، همگی به هر حال با دین، اسلام، تشیع و آموزهها و اعتقادات دینی سر و کار دارند؛ دستکم به این دلیل که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قانونی برگرفته از شریعت اسلام است، مردمی که در این کشور زندگی میکنند خواه ناخواه با دین و آموزههای دینی ارتباط خواهند داشت و دین برای آنها مسئلهای بسیار جدی است.
ولی در دو دهه اخیر، درک هر یک از مردم ما نسبت به هویت خود بسیار دگرگون و پیچیده شده است. شاید بشود مهمترین اتفاق تأثیرگذار بر این دگرگونی را قدرت گرفتن رسانهها به ویژه اینترنت در این دو دهه دانست.
گرچه به یقین عوامل دیگری نیز نظیر رواج استفاده از ماهواره در خانوادههای ایرانی، افزایش سطح آشنایی مردم با زبانهای خارجی، بالا رفتن سطح تحصیلات عمومی در کشور و… در این دگرگونی نقش فراوانی داشتهاند. ولی به هر حال، مردم ایران، از زندگی و شیوه زندگی و اعتقادات دیگر مردم جهان باخبرند. امروزه دیگر برج ایفل در فرانسه، ساختمان پارلمان آلمان و یا میدان سن پیتر در واتیکان، به تصاویر روی کارت پستال محدود نمیشوند و مردم کشور ما بارها هر کدام از آنها را از تلویزیون خود تماشا کردهاند؛ تعداد فیلمهای سینمایی که در سالهای گذشته از تلویزیون کشور ما پخش شده و همچنین نفوذ فیلمهای سینمایی خارجی در خانههای ایرانیان، وضعیتی را به وجود آورده است که گزاف نیست اگر بگوییم برخی از جوانان ما با خیابانهای نیویورک نیز احساسی آشنا و صمیمی دارند.
حوزه علمیه قم، خود از پیشگامان فعالیت در رسانههای جدید به ویژه اینترنت بوده است و ضریب آشنایی و تسلط طلاب حوزه علمیه قم، اساتید و همچنین فعالیت نهادها و مؤسسات حوزوی در زمینه اینترنت و دیگر رسانههای نوین، بسیار بالاست و در واقع، شکلگیری همین یادداشت نیز بر بستر همین آشنایی در حوزه علمیه است ولی نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد، درک جدیدی است که نسبت به دین و دینداری به وجود آمده است.
همانطور که بسیاری از طلاب معمم و روحانیان حاضر در متن زندگی مردم، شاهد این تغییرات هستند، نوع پرسشهایی که مخصوصا توسط جوانان از روحانیان پرسیده میشود، به مراتب با پرسشها و دغدغههای گذشته تفاوت دارد. مسائلی که پیشتر با نام شبهه شناخته میشدند و صرفا ابهامهایی جسته و گریخته در تفکر افراد محسوب میشدند امروز به مجموعه بسیار بزرگتری از سؤالهای درهمتنیدهتر و همچنین مشکلتر تبدیل شدهاند. امروز حتی خیلی از پرسشها به پرسش از شبهات محدود نمیشوند و روحانیان مخصوصا روحانیان جوانی که بیشتر با مردم در تماساند، در مقابل سؤالات جدی و بزرگی به اندازه «اصلا چرا باید مسلمان باشم؟» قرار میگیرند؛ پرسشی که تا پیش از این کمتر شنیده میشد.
مشاهده زندگی دیگر مردم دنیا با همه تنوع و تکثری که دارند، به حوزه دین و نگاه به هستی نیز سرایت کرده است. جوانی که در حساسترین سالهای شکلگیری شخصیت و جهانبینی خود، شاهد شیوه زندگی غیر متدینان جهان، زندگی مدرن به معنای دقیق کلمه، زندگی مسیحیان، زندگی یهودیان و حتی شیوه زندگی متدینان ادیان شرقی بوده است، پس از مدتی بخواهد یا نخواهد، برای شناخت هویت خود نیازمند درکی درست از تفکرهای مشابه است. کسی که با مبانی حاکم بر دیگر دینداران جهان یا حتی بیدینان جهان آشنا میشود، برای اظهار عبارت «من مسلمانام»، نیازمند فهم این نیز هست که «چرا یهودی، مسیحی، بودایی یا بیدین نیستم؟»
رواج ورزشهای مبتنی بر تفکر بودایی یا دیگر ادیان شرقی در کشور ما، رواج «ایمانگرایی» به عنوان راه خلاصی از تلاش برای درک واقعیت، شیوع تفکر نفی شریعت و اکتفا به پاکی درون که بارها مورد توجه حوزه علمیه و روحانیان قرار گرفته است، میتوانند نشانههایی از اتفاقی بزرگتر و عمیقتر باشند و نباید آنها را به صرف اتفاقات سطحی فرهنگی نگاه کرد.
با کمی دقت و جستوجو در میان پرسشهایی که این روزها بیشتر از مبلغان پرسیده میشود، میتوان دریافت که حجم پرسشهای برآمده از آشنایی با دیگر ادیان جهان، حجم قابل توجهی از سؤالات و ابهامات ذهنی مردم را تشکیل میدهند؛ حتی اگر خودشان نتوانند به روشنی، آن را بیان کنند.
حوزه علمیه برای شناخت این وضعیت و نهایتا پاسخگویی و واکنش مناسب به آن، نیازمند شناخت دیگر ادیان زنده جهان است. شناخت مسیحیت، یهودیت، ادیان شرق و دیگر ادیان، دیگر امری نیست که بشود آنها را به جمع کوچکی از روحانیون حوزه علمیه و به عنوان یک رشته تخصصی محدود کرد. شناخت ادیان دیگر جهان، امروز دیگر برای پاسخگویی به چند شبهه و پرسش جزئی نیست، بلکه گاهی برای پاسخ به پرسش از جهانبینی و اصل دینداری مورد نیاز است.
از این گذشته، چنانکه بر مخاطبان این یادداشت واضح و مبرهن است، شناخت دنیای مدرن و عناصر آن، بدون شناخت مسیحیت و یهودیت، عملا ناممکن است؛ چرا که تفکر مدرن، بر بستر تحولات چند صد سال عمر جهان پس از کلیسای قرون وسطی و در طی نهضت اصلاح دینی، رنسانس و پس از آن، عصر روشنگری متولد شده است؛ تحولاتی که دیگر شناخت تیتروار از ادیان دیگر، برای شناخت آن کافی نیست.
همچنین میتوان به این نکته اشاره کرد که علاوه بر ایرانیان غیر مسلمانی که در میهن اسلامی ما زندگی میکنند، افراد بسیاری هستند که علاقهمند به آشنایی بیشتر با دین مبین اسلاماند و هیچ نهادی، برای پاسخگویی به این افراد و معرفی اسلام به آنها، باصلاحیتتر از حوزه علمیه نیست. پاسخگویی به چنین افرادی، در صورت آشنایی با دینی که به آن معتقدند، بسیار تأثیرگذارتر و آسانتر خواهد بود و باعث خواهد شد که طلبه در معرفی اسلام به غیر مسلمانان، بسیار موفقتر عمل کند.
گرچه در سالهای اخیر، اهتمام بیشتری به مطالعات ادیان در حوزه علمیه قم وجود داشته است و علاوه بر مؤسسات زیرمجموعه این حوزه علمیه، مراکزی نظیر دانشگاه ادیان و مذاهب نیز به آموزش طلاب در زمینه ادیان میپردازند. با این وجود به نظر میرسد همچنان فضای عمومی حاکم بر حوزه علمیه قم، رویکرد مثبتی نسبت به این امر ندارد و ضرورت آن بر برخی از مسئولان حوزه علمیه، همچنان پوشیده است.
البته پرواضح است که آغاز به مطالعه ادیان دیگر، نیازمند آگاهی نسبت به آسیبها و خطرات موجود در این مسیر است و نمیتوان به طور عام، همه افراد را به این موضوع ترغیب کرد. در نوشتههای بعدی این ستون، به این موضوع نیز خواهیم پرداخت.
با نظرات شما موافقم…دنیای امروز ما جمعی از همین پرسش ها و تلاش برای یافتن جواب آنها یا راهی برای قانع کردن خودمان از دنبال کردن پاسخ آنهاست…