اشاره: در سلسله نوشتارهای پیشین، مطالبی درباره مواجهه طلاب با هنرهایی همچون ادبیات داستانی و فیلمنامهنویسی مطرح شد اما شاید هیچ چیز به اندازه نگاه شخصی بیرون از محیط طلبگی نتواند سویههای غامض ماهیت این نوع هنروزی را روشن کند. به همین خاطر تقریر از این پس میکوشد طی گفتوگو با اساتیدی که شاگردانی از میان طلاب داشتهاند به قضاوت منصفانهتری راجع به ظرفیتها و تهدیدهای ممارست طلاب با هنر برسد.
تقریر برای اولین گفتوگوی خود سراغ محمدحسن شهسواری رفته است؛ نویسندهای که بعد از برگزاری چند دوره نسبتا موفق کارگاه رمان در شهر کتاب، از سال ۱۳۸۷ با چند نفر از طلاب حوزه علمیه قم آشنا شد و طی ۳۶ جلسه به آنها چیزهای زیادی برای نوشتن اولین رمانهایشان آموخت.
شهسواری طلاب را از پنجره نفرات معدودی میشناسد که قبل از او از محضر اساتید دیگری نیز بهره برده بودند و برای تکمیل دانستههای خود درباره ادبیات داستانی و رماننویسی در کارگاههای او شرکت میکردند. حاصل دورههای آموزشی شهسواری برای طلاب، نگاشته شدن پنج رمان است که یکی از آنها در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید و بقیهشان نیز در حال سپری کردن دیگر مراحل انتشارند. این گفتوگوی کوتاه را در ادامه میخوانید.
تقریر: در مواجهههای اولیهتان با طلبهها، آنها را دارای چه پیشفرضها و چه پیشزمینههایی راجع به هنر و ادبیات یافتید؟
شهسواری: در این حوزه، تفاوت زیادی بین طلبهها و غیر طلبهها ندیدم؛ حداقل آنهایی که من باهاشان برخورد داشتم. فقط یک خرده، چون نویسندگی در ایران، به قول خیلیها، بیشتر به دست روشنفکرهای سکولار بوده، اعتماد به نفس طلبهها کم است؛ اعتماد به نفسشان در مورد از خود نوشتن. نگراناند آیا کسی نوشتههای آنان را میخواند؟
در صورت نادرست بودن آن پیشفرضها، احساس میکنید بعد از اتمام دورههای کلاسیتان با آنها، این پیشفرضها و پیشزمینهها تا چه اندازه تعدیل شدهاند؟ راهکار شما برای اصلاح آن پیشفرضها چه بوده است؟
– همین. دادن اعتماد به نفس، که به قول علمای بازار، هر عرضهای، تقاضای خودش را پیدا میکند.
پرسشهایی که طلبهها سر کلاسهای شما میپرسیدند چقدر با پرسشهای شاگردانتان در کلاسها و محیطهای دیگر متفاوت بود؟
– در حوزه ادبیات، بحث تکنیکها و عناصر داستان، همان طور که گفتم آنچنان تفاوتی ندارند. ولی در مورد محمل روایت که به سبک زندگی مربوط میشد، گاه تفاوتهایی بود.
به نظر شما طلبهها به عنوان صنفی که عُرف و دستگاه فکری خاص به خود را دارند، چه ظرفیتهای قابل استفادهای برای ممارست با هنر و ادبیات (مشخصا موضوعاتی که شما به آنها درس میدادید) در دست دارند؟ آیا موضوعاتی هست که چنین صنفی از جامعه بیشتر آنها را شناخته باشد یا راحتتر بتواند به آنها نزدیک شود؟
– حتما. خیلی حتما. طلبهها اولا اینکه هنوز دین و احکام شرع بسیار برایشان اهمیت دارد و از این لحاظ بسیار به رماننویسان قرن ۱۸ و به خصوص ۱۹ نزدیکاند. بنابراین به نظرم توانایی خلق رمانهای کلاسیک بیشتری دارند چون سؤالها و تناقضهایشان هولانگیزتر است.
از سوی دیگر آن گروه از طلبههایی که تجربهٔ تبلیغ دارند، چون بیواسطه با مردم عادی روبهرو هستند، مواد داستانی اصیلی در اختیار دارند که دیگران از آن محروماند.
طلبههایی که شما با آنها کلاس داشتید، در پرسشها و طرح نظراتشان چه اندازه به بحثهای نظری هنر آشنا بودند یا اگر آشنا نبودند، نگاه، ذهنیت و دستگاه فکری حوزویشان چقدر امکان این را فراهم میکرد که با آن بحثهای نظری ارتباط برقرار کنند؟
– هیچ چیز از غیر طلبهها کمتر نداشتند. حتی گاهی بازتر و پذیرندهتر بودند. چون در بعضی از این سالها به خاطر خرابکاریهای دیگران، این دوستان طلبه من مجبور بودند از دین دفاع کنند، مجبور شدهاند به علم و نظریات روز و تطبیق دادنشان به دین، ممارست و تلاش پیگیری داشته باشند. همین باعث شده گاه نویسندهایی صبورتر، خوشخلقتر و پذیرندهتر باشند.
طلبههایی که شما با آنها کلاس داشتید در پرسشها و طرح نظراتشان چه اندازه به دوگانهٔ فرم/محتوا در هنر و ادبیات نظر داشتند و چه فهمی از این مقوله داشتند؟
– همان طور که عرض کردم همان قوتها و ضعفهای غیر طلبهها را دارند. دارای جزمیت خاصی نیستند.
مهمترین آسیبی که در مواجهه طلبهها با هنر و ادبیات ممکن است آنها را تهدید کند چیست؟
– به نظرم نباید زیاد نگران آن بود. بله. خطر هست. اینکه مجذوب نفس شوند یا شهرت. اما همین نفس حتی اگر منبری خوب یا مجتهد طراز اولی شود، باز هم آنان را درخواهد ربود. به نظرم درست مانند غیر طلبهها، مهمترین مسئله صداقت با خود و آمادگی برای پرورش این صداقت است.
عکس: حمید جانیپور، نشر چشمه