در بخشهای پیشین این سلسلهنوشتارها ایدههایی درباره ماهیت و بایستههای هنرورزی طلّاب طرح شد و صاحب این قلم ترجیح میداد در یادداشت حاضر نیز پرسشهای دیگری را در ادامهٔ همان ایدهها طرح کند اما بهتر دید که به بهانهٔ بخشی از صحبتهای سهشنبهٔ پیشین آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود نکاتی را پیش بکشد که شاید مجال دیگری برای بیان کردنشان وجود نداشته باشد.
آیت الله جوادی آملی در حاشیهٔ درس تفسیر خود فرمودهاند: «مگر این ذهن ظرفیت چقدر مطلب دارد؟ یک طلبه بخواهد محققانه درس بخواند و شب بخواهد سریال و فیلم نگاه کند ذهن مگر جای چند مطلب دارد؟ آخر شب هم خسته است و یک مروری به کتاب میکند؛ این محقق نمیشود. قصص اولیا، علم است اما داستانهایی که پیام علمی ندارد چرا انسان وقت خود را صرف کند؟ مگر ذهن چقدر ظرفیت دارد که هر روزنامهای را بخواند! بزرگان رساله نوشتند که عهد کردیم حرفهای غیر علمی نگوییم، عهد کردیم حرفهای غیر علمی نشنویم، نوشتههای غیر علمی نخوانیم، بالأخره با رعایت اینها انسان محقق میشود…».
از طرفی سخنان این فیلسوف و استاد برجستهٔ تفسیر قرآنکریم دربارهٔ منافات داشتن محققانه درس خواندن و متناوب فیلم دیدن به اندازهای روشن، دقیق و مستدلّ است که نیاز به هیچ شرح و توضیحی ندارد و جای هیچ گونه توجیه و عُذرتراشی نیز باقی نمیگذارد و از طرف دیگر نظرات پیشین ایشان (+،+،+) درباره مقولهٔ هنر به اندازهای صریح و مشخص است که نمیتوان شرّ مطلق پنداشتن این مقوله را به دستگاه فکری ایشان منتسب نمود. در این بین اما مسئلهٔ منافات داشتن اهل فیلم و سریال بودن با محقق بودن، نیازمند توضیح بیشتری بهنظر میرسد. طلبهٔ اهل فیلم و سریال چرا و با چه تبیینی ناتوان از محققانه درس خواندن است؟ به این پرسش از منظرهای گوناگونی میتوان پرداخت.
مگر این ذهن ظرفیت چقدر مطلب دارد؟ یک طلبه بخواهد محققانه درس بخواند و شب بخواهد سریال و فیلم نگاه کند ذهن مگر جای چند مطلب دارد؟
طلبهای که فیلمها و سریالهای پایانناپذیر را دنبال میکند محقق نمیشود چون به جای اختصاص دادن حداکثری فرصت محدود عُمر و وقت روزانهاش به دانشاندوزی و دانشورزی، زمان نسبتا زیادی را پای دنبال کردن سریالها و فیلمهای بیپایان صرف میکند. طلبهای که هر شب فیلم و سریال تماشا میکند به تدریج و به مقتضای سلیقهاش از میان خیل بیشمار و متنوع فیلمها و سریالها، به چهرهها و فیلمسازان و اصلا گونهٔ خاصی از آثار نمایشی عادت میکند و بعد از مدتی فیلم تماشا کردن را نه زنگ تفریحی برای فراغت از خستگیهای فعالیت علمی، که جزئی از نیازهای روانیاش مییابد.
هیجانزده شدن از اوج و فرود قصههای سریالها و تخلیه شدن عاطفی حسی هنگام مواجهه با فیلمها، لذتی را زیر زبان طلّاب میچشاند که به راحتی قابل چشمپوشی نیست و طبیعی است طلبهای که بخشی از حوصله و توان ذهنیاش پای فیلمها و سریالها تحلیل رفته و فرسوده گشته، دیگر نتواند با کیفیت مطلوب اساتید خود و مدیران حوزه، روی مسائل دقیقه و پیچیدهٔ علمی تمرکز کند و به پرسشها و انتظارات مردم و جامعه از دین، پاسخ درخوری بدهد.
سخنان این فیلسوف و استاد برجستهٔ تفسیر قرآنکریم دربارهٔ منافات داشتن محققانه درس خواندن و متناوب فیلم دیدن به اندازهای روشن، دقیق و مستدلّ است که نیاز به هیچ شرح و توضیحی ندارد و جای هیچ گونه توجیه و عُذرتراشی نیز باقی نمیگذارد.
منافات داشتن محقق شدن و اهل فیلم بودن اما سویههای دیگری نیز دارد. مواجههٔ مدام با فیلمها و سریالها به خصوص اگر به آثار پخش شده از صداوسیما و نهادهای رسمی محدود نشود، آسیبهای خطرناکتری نیز دارد و آن هم آثار وضعی مواجهه با این گونه آثار است.
خواهیم یا نخواهیم، امروزه دسترسی به فیلمها و سریالهای ممیزی نشدهٔ خارجی بسیار آسانتر و کمدردسرتر از گذشته شده و میان برخی از طلّاب نیز ضریب نفوذ نگرانکنندهای یافته است. به تماشا نشستن مکرّر فیلمها و سریالهایی که در آنها خطوط قرمز مشخص فقهی و شرعی، هم در پوشش بازیگران و هم در نوع روابط آدمها درنوردیده میشود، مسئلهای است که خارج شدنش از تحت عناوین رفتارهای معصیتآلود بسیار مؤونهبردار است (+،+) و حتی در آن صورت نیز آثار وضعیاش قابل انکار نیست. حتی مراکزی که ورود طلّاب به عرصههای هنری را از باب اضطرار و تشنگی فضای هنری و فرهنگی کشور به اندیشههای دینی مطرح میکنند نیز به روشنی مسئولیت خود را در سوق داده شدن هنرجویانِ طلبهشان به وقوع در چنان رفتارهای معصیتآلود، نمیپذیرند و تبیین فقهی مشخص و قانعکنندهای – البته در حد پیگیریها دانستههای راقم این سطور – از حدود و ثغور و شرایط اضطرار مورد ادعای خود ارائه نمیکنند.
هیجانزده شدن از اوج و فرود قصههای سریالها و تخلیه شدن عاطفی حسی هنگام مواجهه با فیلمها، لذتی را زیر زبان طلّاب میچشاند که به راحتی قابل چشمپوشی نیست.
محذوریت مواجههٔ مدام طلّاب با سریالها و فیلمها اما میتواند دلایل مهمتری نیز داشته باشد. غرقشدن در دنیای فیلمها و سریالها – باز هم با تأکید بر نمونههای غیر ایرانی و غیر شرقی – نهتنها وقتگیر و برهمزنندهٔ تمرکز علمی و دارای آثار وضعی مخرّبی است بلکه ظرفیت آن را دارد که بهتدریج طلّاب را به وادی پرسشگری دوباره دربارهٔ بسیاری از مبانی بکشاند. طلبهای که بهاندازهٔ لازم از تفسیر قرآن و سیره و معارف اهل بیت (علیهمالسلام) و فقه و اصول عقاید و مبانی فلسفه اسلامی رهتوشه ذخیره نکرده، امکان دارد بعد از مواجههٔ طولانیمدت با آثار هنری و ادبی شاخص خارجی و تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم آنها، به فهم متفاوتی از دین، جهان، انسان، خدا، جنسیت، اخلاق، حقانیت، عدالت و بسیاری مفاهیم دیگر برسد. این ادراک جدید حتی اگر در ناخودآگاه شخص شکل بگیرد و مستقیما بر زبان نیاید نیز برهمزنندهٔ تمرکز لازم برای تحقیقهای عمیق در دایرهٔ علوم دینی و حوزوی است.
به تماشا نشستن مکرّر فیلمها و سریالهایی که در آنها خطوط قرمز مشخص فقهی و شرعی، هم در پوشش بازیگران و هم در نوع روابط آدمها درنوردیده میشود، مسئلهای است که خارج شدنش از تحت عناوین رفتارهای معصیتآلود بسیار مؤونهبردار است.
همهٔ مدیرانی که تنها راه اصلاح وضعیت فرهنگی کشور را ورود طلّاب به عرصههای هنری میدانند، همهٔ صاحبنظرانی که تدوین مبانی نظری هنر اسلامی را وظیفهٔ حوزهٔ علمیه قلمداد میکنند، همهٔ مراکزی که برای طلّاب دورههای هنری برگزار میکنند، همهٔ طلبههایی که به قصد مسلح شدن به زبان گویای هنر برای تبلیغ معارف دینی در این دورهها شرکت میکنند، همهٔ طلبههایی که برای تفریح و سرگرمی به تماشای فیلم و سریال مینشینند، همهٔ طلبههایی که ممارست با آثار نمایشی و هنری را نه برای مسلح شدن به ابزاری تبلیغی و نه به قصد سرگرم شدن که به قصد تجربههای عاطفی و پالایش احساسات و لطافت روحشان دنبال میکنند و همهٔ طلبههایی که به قصد «محقق» و «مجتهد» شدن در هنر و دینی کردن ساحتهای آن، فتوا به مواجههٔ بیمحابای طلّاب با فیلمها و سریالها میدهند باید توجه داشته باشند که به پرسشها و دغدغههای فوقالذکر و دهها پرسش دیگر از این دست پاسخ ندادهاند و صریحا تکلیفشان را با آن محذوریتها روشن نکردهاند و البته انکار چنین دغدغهها و شانه خالی کردن از پاسخ دادن به چنان پرسشهایی مشکلی را حل نکرده و نمیکند.
باید توجه داشت که به پرسشها و دغدغههای فوقالذکر و دهها پرسش دیگر از این دست پاسخ ندادهاند و صریحا تکلیفشان را با آن محذوریتها روشن نکردهاند و البته انکار چنین دغدغهها و شانه خالی کردن از پاسخ دادن به چنان پرسشهایی مشکلی را حل نکرده و نمیکند.
در مقابل همهٔ این حرفها اما روشن است که صاحب این قلم نهتنها مُنکر ضرورت مواجههٔ طلّاب با برخی آثار هنری و ظرفیتهای سریالها و فیلمها برای بیان برخی مضامین دینی نیست که حتی اعتقاد دارد که طرح برخی از مسائل و ایدهها فقط در فرمت و زبان خاص بیانی فیلمهای سینمایی است که میتواند به کاملترین و تأثیرگزارترین صورت ممکن خود برسد و برای همین نیز طلّاب نباید دیدن اینگونه آثار را از دست بدهند. اگر بر سر این گزاره تردید دارید برای نمونه یک بار دیگر «بچههای آسمان» را ببینید و سعی کنید برای به ظهور رساندن مفهوم ایثار و شرافت و انتقال و فهم این مفهوم به تودهٔ مردم، راه دیگری غیر از سینما و مسیری که مجید مجیدی امتحان کرده، بپیمایید.
عالی بود. گویا، دقیق و چون پتکی نرم برای بیداری…