داستان فیلترهای قابل‌اعتماد

در بخش‌های پیشین این سلسله‌ نوشتارها تلقی‌های اولیهٔ طلّاب از سینما و ادبیات مورد پرسش قرار گرفت. در یادداشت حاضر، صاحب این قلم می‌کوشد با مکث کردن در یکی دیگر از توقفگاه‌های راه طولانی هنرورزی طلّاب و پیش کشیدن ایده‌هایی راجع‌ به «رمان» و ارتباط آن با «سینما»، مخاطبان خود را به تأمل بیشتری دربارهٔ رابطهٔ طلّاب و هنر دعوت کند.

سینما اگرچه با تصویر معنا می‌یابد اما به هیچ‌ وجه هنرِ تصویریِ خالصی نیست. در اواخر دههٔ بیست میلادی و در دوران سینمای صامت گروهی از سینماگران اکپرسیونیست آلمانی کوشیدند سینما را به‌ مثابهٔ هنرِ تصویریِ محض تعریف کنند و در ادامهٔ نقاشی و عکاسی توسعه‌اش دهند اما با ورود صدا به سینما، فیلم‌های سینمایی بیش‌از پیش قصه‌گو شدند و از دستور زبان بیانی رمان پیروی کردند.

از آغازین سال‌های پیدایش پدیده‌ای به‌نام سینما تا به‌حال، نسل‌های متفاوت فیلمسازانی که دست به خلق بدیع‌ترین آثار سینمایی زده‌اند غالبا با این تلقی که سینما «رمانی مصور» است وارد این عرصه شده‌اند و میلیون‌ها مخاطب نیز با همان تلقی، آثار آن فیلمسازان را در طول تاریخ سینما به تماشا نشسته‌اند. به حاشیه رفتن سینمای تجربی و آوانگارد و فیلم‌های ضدقصه‌ای که در آنها سازندگان‌شان می‌کوشیدند آثارشان را به نقاشی آبستره یا ایماژهای شاعرانهٔ ناتورالیستی نزدیک کنند، مؤید دیگری برای این ادعاست. حتی شیوه‌های غیر خطی روایت سینما در دههٔ نود میلادی و آثار موسوم به پُست‌مدرن (آثار فیلمسازانی همچون برادران کوئن، کوئینتین تارانتینو، تیم برتن، جیم جارموش، امیر کوشتوریتسا) و انقلاب سخت‌افزاری دهه اول قرن بیست‌ویکم نیز نتوانست ماهیت سینما را چندان از مسیر بسط قصه‌گویی با دستور زبان رمان منحرف کند. در چنین وضعیتی باید از خودمان بپرسیم که رمان چه ویژگی‌ یا ویژگی‌هایی دارد که توانسته صرف‌ نظر از حضور پویا و زنده‌اش به عنوان یک کالای مستقل فرهنگی خود را این‌چنین بر سینما تحمیل کند.

البته بحث جامع از ماهیت و تاریخ چندصدسالهٔ رمان و تطورات متکثر آن در ادوار و اقالیم مختلف، نه در حوصله این نوشتار و نه در حد بضاعت علمی راقم این سطور است اما حداقل برای پاسخ دادن به پرسش فوق می‌توان اشاره‌وار چیزهایی دربارهٔ ماهیت رمان گفت.

پیش‌از نوشته شدن «دن کیشوت» توسط «سروانتس» در ۱۶۱۵، سرگذشت بسیاری از شخصیت‌های حقیقی و تخیلی در کتاب‌ها مورد بازآفرینی قرار می‌گرفت اما هیچ‌کدام از آن کتاب‌ها و سرگذشت‌نامه‌ها به این اندازه خودبنیاد نبودند. رمان نه ادامهٔ طبیعی اسطوره‌پردازی‌ها و قصه‌گویی‌های آدمی در دوران گذشته که ماهیتا پدیداری نو و متعلق به دوران جدیدی از حیات فکری بشر است. اگرچه بشر پیش‌از این دوران هم خیال‌پردازی می‌کرده اما هرگز به این فکر نمی‌افتاده که حدیث نفس خویش را بنویسد و به دیگران عرضه کند. بشر پیش‌از این دوران اصلا نمی‌توانسته تصور کند هنرمندانِ روایت‌پرداز، سرگذشت ایلیاد و ادیسه و ادیپ و مکبث و رومئو و ژولیت را به کناری بنهند و به زندگی آدم‌های معمولی بپردازند. خیلی چیزها می‌بایست تغییر می‌کرد تا تصوری این‌چنین ایجاد شود که هر خیال‌پردازی به خود جرئت نوشتن بدهد یا در خیال‌پردازی‌های دیگران جاذبیتی ببیند. خیلی چیزها باید تغییر می‌کرد تا بشر این‌قدر جسارت یابد که به توصیف تفصیلی دنیا از نظرگاه شخصی‌اش و فارغ از کلان‌روایت‌های مدعی حقیقت بپردازد یا با دریافت‌های حسی دیگران از دنیا هم‌ذات‌پنداری کند. رمان شاید در ظاهر شبیه اسطوره‌پردازی‌ها و قصه‌گویی‌های کهن یا مقدس به‌ نظر بیاید ولی نه در نیت قصه‌پرداز و نه در غایت و نحوهٔ پرداخت حوادث و عناصر داستان و نه در نسبت روایت خودساختهٔ خود با حقیقت انسان و خارج از انسان، شباهتی به قالب‌های روایی پیش‌از خود ندارد.

خودبنیادی هنرمند به عنوان خالق دنیای اثرش لازمهٔ زمانه و گفتمانی است که پدیده‌ای به‌نام رمان در آن به‌تدریج شکل گرفته است و در این گفتمان هنرمند و رمان‌نویس تا وقتی خود را مرکز جهان نپندارد و قطب‌نمای انتخاب‌های خلاقانه‌اش را با فردیتش تنظیم نکند، نمی‌تواند با روحِ مخاطبِ رشدیافته در این جهانِ نوین ارتباط برقرار کند یا بر او تأثیری بگذارد. در چنین وضعیتی که «حق» اعتبارش را از خواست و ارادهٔ انسان کسب می‌کند، بشر فی‌المَآل حقیقت را امری تعمیم‌یافته و در نتیجه نسبی می‌یابد. روی دیگر این سکه اگرچه آزادی و اختیار مطلقی است که دست رمان‌نویس را برای خلاقیت‌ورزی از میان بی‌نهایت انتخاب و امکان باز می‌گذارد اما به نفی مطلق امتیازات مادی و معنوی نیز می‌انجامد؛ مسئله‌ای که می‌توان ارتباطش را با اومانیسم مورد مطالعه و بررسی قرار داد.

حال با در نظر گرفتن این پیشینه به مباحثهٔ طلبگی خود بازگردیم و ببینیم طلبه‌های هنرورز در پیچ‌وخم‌های تعارضات دنیای ذهنی‌شان با گفتمان و جهان رمان‌ها و فیلم‌ها، به چه پیشنهادات و راه‌حل‌هایی رسیده‌اند. طلبهٔ هنرورزی که حقیقت را امری کاملا مشخص، مطلق و ناوابسته به فهم اشخاص می‌داند و وظیفهٔ هنری‌اش را فقط در انعکاس آن حقایق تنزیل‌شده از آسمان می‌انگارد، از چه الگوهایی برای پرداخت و پختگی آثار هنری‌اش استفاده می‌کند؟ طلبهٔ هنرورزی که میدان خلاقیت‌ورزی‌اش در مقایسه با رقبای غیر متعهدش با بی‌شمار قیودات فقهی و اعتقادی محدودتر گشته، چه مؤلفه‌هایی را برای بداعت و جذابیت موضوعات آثار هنری‌اش یافته است؟ پیش‌از این و در قالب یکی از یادداشت‌های همین ستون ایده‌هایی راجع‌ به ارتباط جهان‌ واقع با جهان فیلم‌ها و رمان‌ها طرح شده بود. حال و با در نظر گرفتن مطالب همان یادداشت این سؤال مطرح می‌شود که آیا طلّاب در مسیر تبدیل کردن معقولات متون و سنت مقدس به جزئیات و محسوسات قابل‌ ارائه در قالب‌های هنری، فردیت‌شان را به‌عنوان فیلتری قابل‌ اعتماد به رسمیت می‌شناسند؟

بحث کردن دربارهٔ پاسخ‌های احتمالی این پرسش‌ها می‌تواند ما را در هر چه روشن‌تر شدن تاریکی‌های مسیر طولانی هنرورزی طلّاب یاری کند که إن‌شاءالله در یادداشت‌های بعدی به آن خواهیم پرداخت.

پی‌نوشت: نگارندهٔ این سطور همیشه در قلمی کردن ایده‌های خود برکت‌خور خوان معرفتی کتاب‌ها و مقالات شهیدسیدمرتضی آوینی بوده و هست اما این یادداشت را به‌ خصوص مُلهَم از بخشی از مقالهٔ «رمان، سینما، تلویزیون» آن مرحوم می‌داند.

فیلم دیدن به مثابه تجربه کردن

فرمایشات هفته‌‌ گذشته‌ حضرت آیت‌الله جوادی‌ آملی در مورد یکی از عادت‌های رایج در زندگی امروز طلاب و شاگردانشان، و تأثیر منفی آن بر امور تحصیلی و تحقیقی، نشان از اهتمام ویژه و ورود بی‌تعارف ایشان به جزئیاتی است که کمتر مورد توجه و دقت بزرگان قرار می‌گیرد یا حداقل به آن تصریح نمی‌شود. چنین رویکردی را باید به فال نیک گرفت و مطابق همین شیوه‌ ممدوح، از تعارف کم کرد و بر طبل نقد و نظر کوبید.

بی‌شک حضرت استاد به ابعاد مصداقی که به آن تصریح نموده‌اند، واقف‌اند و از مؤلف کتاب گران‌سنگ «مفاتیح‌الحیاة» نیز غیر از این انتظار نمی‌رود. توجه به بایسته‌های زیّ‌ طلبگی نباید سبب شود علما و بزرگان از واقعیات سبک زندگی روحانیون و طلاب چشم بپوشند و پیچیدگی‌های آن را مورد کنکاش و مداقّه قرار ندهند. هدف از نگارش این سطور نیز توجه به جنبه‌های کمتر مورد توجه از این مصادیق است.

شاید بتوان نهی از عادت به دیدن فیلم و سریال (چه از تلویزیون و چه از مجاری دیگر) را به این دلیل دانست، که آن را بخشی از روزمرگی و عدم استمرار بر اهداف تحصیلی و عقیدتی‌ای به حساب می‌آورند که باید سرلوحه زندگی طلاب علوم دینی باشد. بدیهی است که این عادت از هر جایی وارد زندگی روزمره طلاب شود، تأثیر خویش را بر سایر جوانب زندگی ایشان خواهد گذاشت؛ اما آیا به ابعاد ناگزیر در تن دادن ایشان به این قسم عادات نیز توجه شده است؟ آیا نمی‌توان تماشای تلویزیون (که امروزه یکی از اعضای خانواده محسوب می‌شود) را در ساعات پایانی شب، بخشی از همراهی طلاب با خانواده در نظر گرفت؟ و یا پرداختن و صرف وقت و انرژی توسط روحانیون و طلاب برای رسانه‌هایی نظیر سینما و تلویزیون، که به صورت فراگیری بر باورها و رفتارهای دینی مردم تأثیر انکارناپذیری دارند؛ در دنیای امروز جزء وظایف کم‌اهمیت و قابل تردید به شمار می‌رود؟

به نظرم قائل به مراتب بودن در اینجا نیز مانند هر امر دیگری راه‌گشاست. روحانیون و طلاب در هر سطح و رتبه‌ای که باشند، به نحوی با تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم رسانه‌های تصویری، در ارتباطند و جامعه از ایشان توقع واکنش‌هایی شایسته دارند. البته در میان محصولات تصویری نیز شاهد طیفی از آثار نازل تا فاخر هستیم که هر شخص به تناسب سطح سواد و سلیقه، و حتی ظرفیت وجودی خویش، دست به انتخاب می‌زند، و تعبیر و تأویل خویش را از هر اثر خواهد داشت. برخی از طلاب به فراخور انجام وظایف تبلیغی خویش، با مردمی سر و کار دارند که دین خویش را بیش از هر چیز از تلویزیون می‌گیرند، و بنابراین باید خودشان در فضای این رسانه تأثیرگذار بر مردم باشند. برخی نیز، فضای فرهنگی کشور را از طریق این محصولات و بازتاب‌های اجتماعی آن‌ها رصد می‌کنند. همچنین هستند روحانیونی که دستی در گود دارند و به نحو مستقیم یا غیرمستقیم، بخشی از جریان تولید این آثار شده‌اند. البته هرگونه تحلیل دقیق در باب تأثیر محصولات تصویری بر روند تحصیلی طلاب یا سیر تحقیقاتی ایشان، باید مستند به آمار علمی، مطالعات جامعه‌شناسانه و بررسی‌های مردم‌شناسانه در این قشر باشد، و بیش از این نمی‌توان به صورتی خیالی این صنف را دسته‌بندی نمود.

اما به نظر می‌رسد روی سخن حضرت استاد، با کسانی است که مسیر تحقیق و تمرکز بر حوزه‌ای از علوم دینی را انتخاب کرده‌اند و بنابراین نمی‌توانند همچنان مخاطب ثابت آثار سینمایی یا تلویزیونی باشند. نکته مورد توجه همین‌جاست. باید نگاه به محصولات تصویری را ارزیابی نمود. آیا غیر از این است که آثار هنری خاصیت الگوبخشی دارند و امکان تجربه‌هایی را برای مخاطب فراهم می‌کنند که در زندگی واقعی خویش، از درک آن‌ها بی‌بهره خواهد ماند. آیا اگر انتخاب‌ها به درستی انجام شود و طلاب محقق و ممحض در رشته‌ای خاص، پای آثاری قابل تأمل بنشینند، باز هم مانعی بر سر وظایفشان خواهد بود؟ آیا تماشای توأم با دقت آثار گزینش شده، موجب عمیق شدن زندگی و تجربه‌های ایشان نخواهد بود؟ آیا می‌توان تأثیر آثار سینمایی و تلویزیونی شاخص را بر پربار شدن و همه‌جانبه نگری مطالعات و تحقیقات دینی، نادیده گرفت؟

در یادداشت‌هایی که در این نشریه، به راه پرپیچ و خم هنرورزی طلاب اختصاص داشته، بخشی از تأثیرات هنر بر طلاب، مورد اشاره قرار گرفته است. اما برای کسانی که پای در این مسیر پرفراز و نشیب نیز نگذاشته‌اند، می‌توان بهره‌ای از آثار هنری در نظر گرفت.  روح بشری نیاز به تزکیه و پالایش دائم دارد و بخشی از این مهم را باید به آثار فاخر هنری محول نمود. تلطیف روح و روان طلاب، در هر حوزه‌ای که فعالیت می‌کنند، می‌تواند از طریق تماشای آگاهانه و کنترل‌شدهٔ محصولات تصویری منتخب صورت پذیرد. البته مانند هر مسیر دیگری باید هم‌گام با تهذیب و مراقبه باشد.

سینما و طلاب؛ بی‌تعارف و مجامله

در بخش‌های پیشین این سلسله‌نوشتارها ایده‌هایی درباره ماهیت و بایسته‌های هنرورزی طلّاب طرح شد و صاحب این قلم ترجیح می‌داد در یادداشت حاضر نیز پرسش‌های دیگری را در ادامهٔ همان ایده‌ها طرح کند اما بهتر دید که به بهانهٔ بخشی‌ از صحبت‌های سه‌شنبهٔ پیشین آیت‌ الله‌ جوادی‌ آملی در درس تفسیر خود نکاتی را پیش بکشد که شاید مجال دیگری برای بیان‌ کردنشان وجود نداشته باشد.

آیت‌ الله‌ جوادی‌ آملی در حاشیهٔ درس تفسیر خود فرموده‌اند: «مگر این ذهن ظرفیت چقدر مطلب دارد؟ یک طلبه بخواهد محققانه درس بخواند و شب بخواهد سریال و فیلم نگاه کند ذهن مگر جای چند مطلب دارد؟ آخر شب هم خسته است و یک مروری به کتاب می‌کند؛‌ این محقق نمی‌شود. قصص اولیا، علم است اما داستان‌هایی که پیام علمی ندارد چرا انسان وقت خود را صرف کند؟‌ مگر ذهن چقدر ظرفیت دارد که هر روزنامه‌ای را بخواند! بزرگان رساله نوشتند که عهد کردیم حرف‌های غیر علمی نگوییم، عهد کردیم حرف‌های غیر علمی نشنویم، نوشته‌های غیر علمی نخوانیم، بالأخره با رعایت این‌ها انسان محقق می‌شود…»‌.

از طرفی سخنان این فیلسوف و استاد برجستهٔ تفسیر قرآن‌کریم دربارهٔ منافات‌ داشتن محققانه درس‌ خواندن و متناوب فیلم‌ دیدن به‌ اندازه‌ای روشن، دقیق و مستدلّ است که نیاز به هیچ شرح و توضیحی ندارد و جای هیچ‌ گونه توجیه و عُذرتراشی نیز باقی نمی‌گذارد و از طرف دیگر نظرات پیشین ایشان (+،+،+) درباره مقولهٔ هنر به اندازه‌ای صریح و مشخص است که نمی‌توان شرّ مطلق‌ پنداشتن این مقوله را به دستگاه فکری‌ ایشان منتسب نمود. در این بین اما مسئلهٔ منافات‌ داشتن اهل‌ فیلم‌ و سریال‌ بودن با محقق‌ بودن، نیازمند توضیح بیشتری به‌نظر می‌رسد. طلبهٔ اهل‌ فیلم‌ و سریال چرا و با چه تبیینی ناتوان از محققانه درس‌ خواندن است؟ به این پرسش از منظرهای گوناگونی می‌توان پرداخت.

مگر این ذهن ظرفیت چقدر مطلب دارد؟ یک طلبه بخواهد محققانه درس بخواند و شب بخواهد سریال و فیلم نگاه کند ذهن مگر جای چند مطلب دارد؟

طلبه‌ای که فیلم‌ها و سریال‌های پایان‌ناپذیر را دنبال می‌کند محقق نمی‌شود چون به جای اختصاص دادن حداکثری فرصت محدود عُمر و وقت روزانه‌اش به دانش‌اندوزی و دانش‌ورزی، زمان نسبتا زیادی را پای دنبال کردن سریال‌ها و فیلم‌های بی‌پایان صرف می‌کند. طلبه‌ای که هر شب فیلم و سریال تماشا می‌کند به‌ تدریج و به‌ مقتضای سلیقه‌اش از میان خیل بی‌شمار و متنوع فیلم‌ها و سریال‌ها، به چهره‌ها و فیلم‌سازان و اصلا گونهٔ خاصی از آثار نمایشی عادت می‌کند و بعد از مدتی فیلم‌ تماشا کردن را نه زنگ‌ تفریحی برای فراغت از خستگی‌های فعالیت‌ علمی، که جزئی‌ از نیازهای روانی‌اش می‌یابد.

هیجان‌زده‌ شدن از اوج و فرود قصه‌های سریال‌ها و تخلیه‌ شدن عاطفی‌ حسی هنگام مواجهه با فیلم‌ها، لذتی را زیر زبان طلّاب می‌چشاند که به‌ راحتی قابل‌ چشم‌پوشی نیست و طبیعی است طلبه‌ای که بخشی از حوصله و توان ذهنی‌اش پای فیلم‌ها و سریال‌ها تحلیل رفته و فرسوده گشته، دیگر نتواند با کیفیت مطلوب اساتید خود و مدیران حوزه، روی مسائل دقیقه و پیچیدهٔ علمی تمرکز کند و به پرسش‌ها و انتظارات مردم و جامعه از دین، پاسخ درخوری بدهد.

سخنان این فیلسوف و استاد برجستهٔ تفسیر قرآن‌کریم دربارهٔ منافات‌ داشتن محققانه درس‌ خواندن و متناوب فیلم‌ دیدن به‌ اندازه‌ای روشن، دقیق و مستدلّ است که نیاز به هیچ شرح و توضیحی ندارد و جای هیچ‌ گونه توجیه و عُذرتراشی نیز باقی نمی‌گذارد.

منافات داشتن محقق‌ شدن و اهل‌ فیلم بودن اما سویه‌های دیگری نیز دارد. مواجههٔ مدام با فیلم‌ها و سریال‌ها به‌ خصوص اگر به آثار پخش‌ شده از صداوسیما و نهادهای رسمی محدود نشود، آسیب‌های خطرناک‌تری نیز دارد و آن هم آثار وضعی مواجهه با این‌ گونه آثار است.

خواهیم یا نخواهیم، امروزه دسترسی به فیلم‌ها و سریال‌های ممیزی‌ نشدهٔ خارجی بسیار آسان‌تر و کم‌دردسرتر از گذشته شده و میان برخی از طلّاب نیز ضریب‌ نفوذ نگران‌کننده‌ای یافته است. به تماشا نشستن مکرّر فیلم‌ها و سریال‌هایی که در آنها خطوط قرمز مشخص فقهی و شرعی، هم در پوشش بازیگران و هم در نوع روابط آدم‌ها درنوردیده می‌شود، مسئله‌ای است که خارج شدنش از تحت عناوین رفتارهای معصیت‌آلود بسیار مؤونه‌بردار است (+،+) و حتی در آن صورت نیز آثار وضعی‌اش قابل‌ انکار نیست. حتی مراکزی که ورود طلّاب به عرصه‌های هنری را از باب اضطرار و تشنگی فضای هنری‌ و فرهنگی کشور به اندیشه‌های دینی مطرح می‌کنند نیز به روشنی مسئولیت خود را در سوق‌ داده‌ شدن هنرجویانِ طلبه‌شان به وقوع در چنان رفتارهای معصیت‌آلود، نمی‌پذیرند و تبیین فقهی مشخص و قانع‌کننده‌ای – البته در حد پیگیری‌ها دانسته‌های راقم این سطور – از حدود و ثغور و شرایط اضطرار مورد ادعای خود ارائه نمی‌کنند.

هیجان‌زده‌ شدن از اوج و فرود قصه‌های سریال‌ها و تخلیه‌ شدن عاطفی‌ حسی هنگام مواجهه با فیلم‌ها، لذتی را زیر زبان طلّاب می‌چشاند که به‌ راحتی قابل‌ چشم‌پوشی نیست.

محذوریت مواجههٔ مدام طلّاب با سریال‌ها و فیلم‌ها اما می‌تواند دلایل مهم‌تری نیز داشته باشد. غرق‌شدن در دنیای فیلم‌ها و سریال‌ها – باز هم با تأکید بر نمونه‌های غیر ایرانی و غیر شرقی – نه‌تنها وقت‌گیر و برهم‌زنندهٔ تمرکز علمی و دارای آثار وضعی مخرّبی است بلکه ظرفیت آن را دارد که به‌تدریج طلّاب را به وادی پرسشگری دوباره دربارهٔ بسیاری از مبانی بکشاند. طلبه‌ای که به‌اندازهٔ لازم از تفسیر قرآن و سیره‌ و معارف اهل‌ بیت (علیهم‌السلام) و فقه و اصول‌ عقاید و مبانی فلسفه‌ اسلامی ره‌توشه ذخیره نکرده، امکان دارد بعد از مواجههٔ طولانی‌مدت با آثار هنری و ادبی شاخص خارجی و تحت‌ تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم آنها، به فهم متفاوتی از دین، جهان، انسان، خدا، جنسیت، اخلاق، حقانیت، عدالت و بسیاری مفاهیم دیگر برسد. این ادراک جدید حتی اگر در ناخودآگاه شخص شکل بگیرد و مستقیما بر زبان نیاید نیز برهم‌زنندهٔ تمرکز لازم برای تحقیق‌های عمیق در دایرهٔ علوم دینی و حوزوی است.

به تماشا نشستن مکرّر فیلم‌ها و سریال‌هایی که در آنها خطوط قرمز مشخص فقهی و شرعی، هم در پوشش بازیگران و هم در نوع روابط آدم‌ها درنوردیده می‌شود، مسئله‌ای است که خارج شدنش از تحت عناوین رفتارهای معصیت‌آلود بسیار مؤونه‌بردار است.

همهٔ مدیرانی که تنها راه اصلاح وضعیت فرهنگی کشور را ورود طلّاب به عرصه‌های هنری می‌دانند، همهٔ صاحب‌نظرانی که تدوین مبانی نظری هنر اسلامی را وظیفهٔ حوزهٔ علمیه قلمداد می‌کنند، همهٔ مراکزی که برای طلّاب دوره‌های هنری برگزار می‌کنند، همهٔ طلبه‌هایی که به قصد مسلح‌ شدن به زبان گویای هنر برای تبلیغ معارف دینی در این دوره‌ها شرکت می‌کنند، همهٔ طلبه‌هایی که برای تفریح و سرگرمی به تماشای فیلم و سریال می‌نشینند، همهٔ طلبه‌هایی که ممارست با آثار نمایشی و هنری را نه برای مسلح‌ شدن به ابزاری تبلیغی و نه به قصد سرگرم‌ شدن که به قصد تجربه‌های عاطفی و پالایش احساسات و لطافت روحشان دنبال می‌کنند و همهٔ طلبه‌هایی که به قصد «محقق» و «مجتهد» شدن در هنر و دینی‌ کردن ساحت‌های آن، فتوا به مواجههٔ بی‌محابای طلّاب با فیلم‌ها و سریال‌ها می‌دهند باید توجه داشته باشند که به پرسش‌ها و دغدغه‌های فوق‌الذکر و ده‌ها پرسش دیگر از این دست پاسخ نداده‌اند و صریحا تکلیفشان را با آن محذوریت‌ها روشن نکرده‌اند و البته انکار چنین دغدغه‌ها و شانه خالی کردن از پاسخ‌ دادن به چنان پرسش‌هایی مشکلی را حل نکرده و نمی‌کند.

باید توجه داشت که به پرسش‌ها و دغدغه‌های فوق‌الذکر و ده‌ها پرسش دیگر از این دست پاسخ نداده‌اند و صریحا تکلیفشان را با آن محذوریت‌ها روشن نکرده‌اند و البته انکار چنین دغدغه‌ها و شانه خالی کردن از پاسخ‌ دادن به چنان پرسش‌هایی مشکلی را حل نکرده و نمی‌کند.

در مقابل همهٔ این حرف‌ها اما روشن است که صاحب این قلم نه‌تنها مُنکر ضرورت مواجههٔ طلّاب با برخی آثار هنری و ظرفیت‌های سریال‌ها و فیلم‌ها برای بیان برخی مضامین دینی نیست که حتی اعتقاد دارد که طرح برخی از مسائل و ایده‌ها فقط در فرمت و زبان خاص بیانی فیلم‌های سینمایی است که می‌تواند به کامل‌ترین و تأثیرگزارترین صورت ممکن خود برسد و برای همین نیز طلّاب نباید دیدن این‌گونه آثار را از دست بدهند. اگر بر سر این گزاره تردید دارید برای نمونه یک‌ بار دیگر «بچه‌های آسمان» را ببینید و سعی کنید برای به ظهور رساندن مفهوم ایثار و شرافت و انتقال و فهم این مفهوم به تودهٔ مردم، راه دیگری غیر از سینما و مسیری که مجید مجیدی امتحان کرده، بپیمایید.

سلسلهٔ سوءتفاهم‌ها

در نخستین بخش از این سلسله‌نوشتارها، شِمایی کلی از نقشهٔ راه طولانی هنرورزی طلّاب ارائه شد و از این نوشتار به‌بعد تلاش می‌شود توقفگاه‌های آن مسیر طولانی مورد مدّاقهٔ بیشتر و عمیق‌تری قرار گیرد.

در آن مقال گفته شد که امروزه آشنایی با مباحثی چون تکنیک‌های فیلم‌نامه‌نویسی، مبانی نقد و تحلیل‌ فیلم و اصول داستان‌نویسی در نظر رسمی حوزهٔ علمیه مُجاز و حتی گاهی‌اوقات لازم شمرده می‌شود و برای همین تعداد قابل‌توجهی از طلّاب همه‌ساله به فراگیری این اصول و قواعد می‌پردازند. موضوع این نوشتار دربارهٔ تلقی اولیهٔ چنین طلّابی از هنر است.

طلّاب غالبا با دو پیش‌فرض اساسی به سینما و ادبیات‌داستانی روی می‌آورند: ۱. هنر مؤثرترین و رساترین زبانِ نشر معارف و تبلیغ اندیشه در طول تاریخ و عرض جغرافیا است.

۲. هنر ظرفی است که هر پیام و مضمونی را، صرف‌نظر از ریشه‌های فلسفی‌اش درون خود می‌پذیرد. طلبه‌ای که با چنین پیش‌فرض‌هایی قدم به وادی هنر می‌گذارد خود را با وظیفه‌ای بسیار مشخص و روشن روبه‌رو می‌بیند و آن هم تأمینِ محتوا از میان معارف و آموزه‌ها و گزاره‌های دینِ مبین، برای آن قالبِ بیانی نوآموخته است. اما اگر همه‌چیز به این روشنی است، چرا راه هنرورزی طلّاب این اندازه طولانی به‌نظر می‌رسد؟

نگارندهٔ این‌ سطور صلاحیت کامل پاسخ دادن به این سؤال را در خود نمی‌بیند و فقط می‌کوشد با طرح پرسش‌هایی چند، ابعاد گوناگون این مسئله را روشن کند. آیا سینما و ادبیات‌ داستانی در برابر معانی و مفاهیم متفاوت و منبعث از مبانیِ معرفتیِ بعضا متضاد، لابه‌شرط هستند و مانند مَرکَبی رام و آرام در قبال این‌که چه باری به دوش‌شان نهاده شده چموشی نمی‌کنند و آن بار را صحیح‌ و سالم به مقصد می‌رسانند؟

آیا به‌صرف تسلط بر عناصر داستان‌نویسی و تکنیک‌های فیلم‌نامه‌نویسی و فیلم‌سازی می‌توان ادبیات‌داستانی و سینما را که از ساحت گفتمانی دیگری آمده‌اند، در ساحت گفتمانی و جهان خویش مستحیل کرد؟ آیا مسلّمات و زمینهٔ فکری‌ای که منجر به شکل‌گیری آثار داستانی و سینمایی شده به‌ سهولتِ دست‌یابی به آن تکنیک‌های فنی، قابل‌ فهم و فراگیری و در صورت فهم، قابل‌پذیرش و درونی‌شدن برای طلّاب است؟

آیا اختیار و آزادی مطلقی که در فیلم‌ها و رمان‌ها برای انسان بین امکانات و دوراهی‌های مختلف تصویر می‌شود و نهایتا به شکل‌گیری نفس‌گیرترین موقعیت‌های دراماتیک می‌انجامد، مورد تأیید نگاه دینی است؟ آیا طلّاب حتی برای طراحی قصّه‌ای که در آن نهایتا نیروی خیر بر شر پیروز می‌شود نیز می‌توانند به‌راحتی از موضع خود در ترسیم صریح لبه‌های تیز جبهه‌ٔ حق و باطل کوتاه بیایند و برای مثال در بخش‌هایی از سیر داستان خودساخته‌شان، سعی کنند با سیرت زشت و کنش‌های ناپسند ضدقهرمان رمان خود هم‌ذات‌پنداری کنند و یا هم‌دلانه وضعیت اسف‌بارش را درک نمایند؟

چنین پرسش‌ها و صدها پرسش دیگر از این‌ دست تا وقتی‌ که پاسخ‌هایی مستدل و روشن نیابند، این تلقی را که هنر برای هر نوع مضمون ظرفی خنثی و بی‌طرف باشد، با چالش مواجه می‌کند.

اگر تلقی «ظرف و مظروف» را از هنر به ساحت‌های دیگر بیانی و برای مثال به رسانهٔ سنتی‌ای هم‌چون منبر تسری دهیم، ممکن است پرسش‌های دیگری نیز رخ بنمایند. مواجههٔ مستمعان یک مجلس مذهبی با منبر و واعظ، اقتضائات و لوازمی دارد که تنها مال همین رسانه است و به‌ سختی به ساحت بیانی دیگری تعلق می‌گیرد. هدف مستمعان از نشستن پای منبر وعظ، سرگرم شدن نیست. آن‌ها به‌قصد بهره‌گیری از معارف دینی در مراسمی آیینی شرکت می‌جویند و برای همین با حواسی جمع و ضمیری خودآگاه، و در حد امکان به صورت مستقیم، با گوش‌هایشان مضامین و گزاره‌های دینی‌ای را که دارد از دهان واعظ مجلس بیان می‌شود اخد می‌کنند و در انتهای مجلس با گریستن بر مصائب اهل‌بیت می‌کوشند با آن وجودات مقدس ارتباط یابند و در سایهٔ این ارتباط روح خود را جلا دهند و تجربهٔ دینی‌ای هر چند خُرد و کوچک برای خویش پدید آورند. در چنین رسانه‌ای همهٔ صناعت‌پردازی‌های آن واعظ، از قصه‌پردازی و تمثیل و نقل حدیث و آیه‌های لابه‌لای خطابه گرفته تا تغییر لحن و تُن و ریتم صدا و تقسیم‌بندی وقت برای موضوعات مختلف، همگی در خدمت انتقالِ مستقیمِ همان معارف و اندیشه‌های دینی است.

حالا اگر شخصی تصمیم بگیرد به این اقتضائات و لوازم بی‌اعتنایی کند و با همان تلقی «ظرف و مظروف» سراغ رسانه‌ای مانند منبر بیاید و حرف‌های خودش را به‌ وسیلهٔ آن نشر دهد و برای مثال در قامت چهره‌ای آکادمیک به ارائهٔ مقاله‌ای علمی‌ پژوهشی بالای منبر بپردازد یا به‌ عنوان مسئولی شهری از پیامدهای آلودگی محیط‌‌زیست برای مردم سخنرانی کند، چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر فیلمساز یا رمان‌نویسی بخواهد رسانه‌ای نظیر منبر را تجربه کند چه؟

فیلمساز و رمان‌نویس مدام می‌کوشد که مردم را در جذابیت داستان‌پردازی خود مستغرق کند تا با بیانی غیر مستقیم بر ناخودآگاه آن‌ها تأثیر بگذارد اما مستمعان منبر، دلیل این همه حاشیه‌روی و غفلت از بیان «اصل موضوع» را درک نمی‌کنند.

رمان‌نویس و فیلمساز مدام تلاش می‌کند پشت هر یک از کنش‌های شخصیت‌های داستانش، قهرمان و ضد قهرمانش، توجیهی وجود داشته باشد و هر دو ذی‌حق به‌ نظر بیایند اما مستمعان منبر، از وضعیت بلاتکلیف و درهم‌آمیختگی خیر و شر برآشفته و بی‌حوصله می‌شوند.

رمان‌نویس و فیلمساز سعی می‌کند با گریختن از الگوهای ذهنی مخاطبانش، پایان‌بندی‌هایی غیر قابل‌ پیش‌بینی برای داستانش طراحی کند اما مستمعان از این‌که نیازهای احساسی‌ عاطفی‌شان پاسخی مناسب نیافته، دل‌زده می‌شوند. و این سلسلهٔ سوءتفاهم‌ها هیچ پایانی نمی‌یابد.

مقصود صاحب‌ این‌ قلم از تمام مثال‌ها و حرف‌های فوق فتوا دادن به بیهودگی ورود طلّاب به عرصهٔ هنر و نفی امکان هنرورزی‌شان نیست. هدف فقط این است که تأمل و تعمق بیشتری از سوی طلّاب و فضلای حوزه در قبال ابزار و ظرف‌ پنداشته شدن هنر صورت گیرد.

راه طولانی هنرورزی برای طلاب

حوزهٔ علمیه در ممارست با هنرهای سنتی همچون شعر، تذهیب، خوش‌نویسی و کتاب‌آرایی سابقهٔ تاریخی دامنه‌دار، درخشان و غیرقابل‌انکاری دارد اما تأسیس مراکزی همچون مرکز هنری‌ دفتر تبلیغات‌ اسلامی، مدرسهٔ اسلامی هنر و دانشکدهٔ صداوسیما و برگزاری جشنواره‌هایی همچون جشنوارهٔ فیلم اشراق و جشنوارهٔ هنرهای آسمانی نشان از آن دارد که حوزهٔ علمیه مرحلهٔ بحث و جدل بر سر مُجاز بودن یا نبودن ممارست طلّاب با هنر و ادبیات مدرن را پشت‌سر گذاشته است.

سال‌هاست که تعداد قابل‌توجهی از طلّاب حوزهٔ علمیه در کنار دروس حوزوی خود با حضور جدی و مداوم در دوره‌های آموزشی رشته‌هایی چون داستان‌نویسی، فیلمنامه‌نویسی، نقد و تحلیل فیلم، فلسفه‌ٔ هنر و تهیه‌کنندگی آثار هنری متعدد و البته با سطوح کیفی متفاوتی را تولید کرده‌اند. این‌که در مواجههٔ اولیهٔ طلبه‌ها با چنین رشته‌های هنری‌ای چه اتفاقی می‌افتد و این مسیر با چه دشواری‌هایی طی می‌شود و به چه نتایجی منتهی می‌شود، موضوع سلسله‌نوشتارهایی است که صاحب این قلم می‌کوشد در حد تجربه‌ها و دانش خود به آن بپردازد.

از میان شاخه‌های مختلف هنر مدرن، رشته‌هایی مانند موسیقی و هنرهای تجسمی به‌خاطر محذوریت‌های صریحی که در متون دینی درباره‌شان وجود دارد، رغبت کمتر طلبه‌ای را برای فراگیری‌ برمی‌انگیزند.

از میان شاخه‌های مختلف هنر مدرن، رشته‌هایی مانند موسیقی و هنرهای تجسمی به‌خاطر محذوریت‌های صریحی که در متون دینی درباره‌شان وجود دارد، رغبت کمتر طلبه‌ای را برای فراگیری‌ برمی‌انگیزند. رشته‌هایی مثل داستان‌نویسی و ادبیات‌نمایشی اما حکایت دیگری دارند. فراگیری این رشته‌ها زمانی نه‌چندان دور ذنب‌لایغفر شمرده می‌شد.

امروزه اما که جایگاه رسانه‌های تصویری و سینما به‌ عنوان رساترین و فراگیرترین زبان توجیه افکار عمومی برای همه ثابت شده، آشنایی با مباحثی نظیر تکنیک‌های فیلم‌نامه‌نویسی، مبانی نقد و تحلیل‌ فیلم و اصول داستان‌نویسی در نظر رسمی حوزهٔ علمیه نه‌تنها مُجاز که به‌اعتقاد برخی از اساتید و فُضلا، واجب‌ کفایی شمرده می‌شود.

در چنین وضعیتی بسیاری از طلّاب با آرمان‌هایی بلند و نیت‌هایی خالصانه تصمیم می‌گیرند موقتا چندصباحی در وادی هنر و ادبیات رحل‌اقامت بیفکنند تا با ره‌توشه برداشتن از آموزه‌های آن بعدها بتوانند با این زبان نوآموخته و نوین و پرقدرت، ایده‌های مقدس‌شان را برای مخاطبان و مستمعان بیشتری بیان کنند.

آنچه در این مسیر روی می‌دهد اما همیشه مطابق با پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌های قبلی نیست. طلبه‌هایی که با چنین احساس‌تکلیفی وارد فضای ادبیات‌ داستانی و سینما می‌شوند عموما فیلم‌ها و آثار داستانی کمی را دیده و خوانده‌اند و اصلا برای بسیاری‌ از آن‌ها، اولین مواجهه با فیلم‌ها و رمان‌های شاخص و برجستهٔ جهان در کلاس‌های همین دوره‌های آموزشی اتفاق می‌افتد؛ مواجهه‌ای که ابتدای امر برای بسیاری از آن‌ها تبدیل به تجربه‌ای غریب و تکان‌دهنده می‌گردد.

در چنین وضعیتی بسیاری از طلّاب با آرمان‌هایی بلند و نیت‌هایی خالصانه تصمیم می‌گیرند موقتا چندصباحی در وادی هنر و ادبیات رحل‌اقامت بیفکنند تا با ره‌توشه برداشتن از آموزه‌های آن بعدها بتوانند با این زبان نوآموخته و نوین و پرقدرت، ایده‌های مقدس‌شان را برای مخاطبان و مستمعان بیشتری بیان کنند.

برای چنین طلبه‌هایی که در فضای پاک و قدسی حوزهٔ‌ علمیه تنفس کرده‌اند مواجهه با آثار سینمایی و داستانی‌ای که در ظاهری‌ترین سطح‌شان، حدود شرعی و خطوط‌ قرمز فقهی درنوردیده می‌شود بسیار سخت و غیرقابل‌تحمل است. طلبهٔ دیروز و هنرجوی امروز باید برای یادگیری ریتم در روایت، رمانی را بخواند که شخصیت اصلی‌اش مدام دنبال پیدا کردن و استعمال مواد مخدر است؛ باید برای آشنایی با تکنیک فلاش‌بک و فلاش‌فوروارد در فیلم‌نامه، فیلمی را ببیند که بازیگران آن پوشش‌های نامتعارف و وقیحی به‌تن دارند؛ باید برای فهمیدن تفاوت زاویهٔ دید دانای‌کل نمایشی و دانای‌کل محدود به ذهن، داستان‌ کوتاهی را بخواند که شخصیت‌هایش مدام به‌ یکدیگر فحش و بد و بیراه می‌گویند و نهایتا همدیگر را می‌کُشند.

مثال‌هایی از این دست رفته‌رفته تعداد قابل‌توجهی از آن هنرجویان را سرخورده می‌کند و مجاب‌شان می‌نماید که عطای هنرمند بودن را به لقایش ببخشند.

دشواری‌های مسیر ممارست با آثار هنری داستانی و سینمایی اما فقط و فقط از جنس نمونه‌های فوق‌الذکر نیست؛ طلبه‌ای که بتوانند به‌گونه‌ای با زشتی‌ها و پلشتی‌های ظاهری رمان‌ها و داستان‌ها و فیلم‌ها کنار بیاید بعد از مدتی گفتمان آن آثار سینمایی و داستانی را بسیار پیچیده‌تر و غیرقابل‌تحلیل‌تر از ذهنیت‌های خودش راجع‌ به جهان می‌یابد. در دنیای آن فیلم‌ها و رمان‌ها همیشه خیر نمی‌تواند بر شر پیروز شود، معیار راستی‌ها و ناراستی‌های اخلاقی گاهی لغزنده و قابل‌ تغییر است، مرز میان وهم و حقیقت در بعضی موارد قطعیت‌گریز می‌نماید، شخصیت‌ها چندلایه و غیرقابل‌ تقلیل به انسان‌هایی معمولی‌اند، تحوّل و حرکت روحی آدم‌ها بسیار بطئی و نیازمند به توجیه منطقی در بستر فراز و فرودهای داستانی است، هیچ‌ شخصیتی کاملا خوب یا کاملا بد نیست و برای همین نمی‌توان از او شخصیتی قهرمان و اسوه‌گون ترسیم کرد و صدردصد با او همراه بود یا شمایلی اهریمن‌گونه برایش نقش زد و مطلقا از او متنفر شد.

طلبه‌ای که بتوانند به‌گونه‌ای با زشتی‌ها و پلشتی‌های ظاهری رمان‌ها و داستان‌ها و فیلم‌ها کنار بیاید بعد از مدتی گفتمان آن آثار سینمایی و داستانی را بسیار پیچیده‌تر و غیرقابل‌تحلیل‌تر از ذهنیت‌های خودش راجع‌ به جهان می‌یابد.

همهٔ این‌ها و پیچیدگی‌های بسیار دیگری از این دست طلبه‌هایی را که مجبورند با چنین آثار هنری‌ای دم‌خور باشند، آزار می‌دهد. طلبه‌ای که حقیقت را در کف خود می‌داند و تکلیف شرق و غرب جهان را برای خود روشن‌شده می‌پندارد باید اصول و مبانی هنرورزی را از گفتمانی بیاموزد که حقیقت در آن متکثر است و تمایل نوع‌ بشر به خیر و شر – اگر به‌ نفع شر نباشد – حداقل به‌ یک اندازه است. شاید برای همین است که بسیاری از این هنرجویان در کنار امیرخانی و مستور و میرکریمی و حاتمی‌کیا، آثار محبوبی نیز از میان فیلم‌ها و رمان‌های کلاسیک پیدا می‌کنند؛ چرا که قطعیت در آثار کلاسیک پررنگ‌تر از روایت‌های مدرن از جهان است.

این تعارض بین گفتمان‌ها و شناخت مسیر درست برای هنرورزی در این میان شاید سخت‌ترین مرحلهٔ مسیر مشغولیت طلّاب به هنر و ادبیات باشد که ان‌شاءالله در نوشتارهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.

مطالبه از حوزویان برای تأمین محتوای هنری اسلامی

روزی که گذشت روزی شلوغ و پرکار برای حوزه‌های علمیه و خبرگزاری‌های مربوط بود.

♦ سخنان مقام معظم رهبری درباره آیت الله قاضی که  از سوی حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی در کنگره بزرگداشت آن فقیه عارف قرائت شد در صدر این اخبار قرار داشت.

ایشان در این سخنان مرحوم میرزا علی آقای قاضی را یکی از حسنات دهر و شخصیت برجسته علمی و عملی مرحوم آقای قاضی در بین بزرگان کم‌نظیر دانستند.

♦ سخنان آیت الله مکارم شیرازی در زمینه ضرورت توجه به بقاع متبرکه و امامزادگان و تأکید ایشان بر جلوگیری از سوء استفاده از احساسات مردم در این زمینه خبر دیگر این روز بود.

آیت الله علوی گرگانی هم طی سخنانی با اشاره به این که دنیا می‌خواهد بداند روحانیت شیعه چه می‌گوید، گفت: تبیین حقایق و معارف، نباید خدای ناکرده توأم با بی‌حرمتی به دیگران و سایر مذاهب و ادیان باشد.

صحبت‌های آیت الله یزدی در میهمانی بزرگ خانوادگی ایشان در مورد اوضاع فعلی کشور و حاشیه‌های این میهمانی هم خبر جالب امروز بود.

♦ بیانیه جامعه مدرسین حوزه علمیه در حمایت از بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان و دانش‌آموزان خبر دیگر این روز بود.

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: هشدار رهبر معظم انقلاب نسبت به خیانتکار بودن کسانی که از امروز تا روز انتخابات ریاست جمهوری دنبال تحریک عواطف و احساسات مردم در جهت اختلاف افکنی هستند، باید فصل‌الخطاب تمامی مسئولان قرار گیرد.

♦ مطالبه دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت و معاونت تبلیغ حوزه در زمینه مطالبات از حوزه و مسیر آینده حوزه هم دو خبر مهم این روز بود.

حجت الاسلام والمسلمین اختری از حوزویان خواست محتوای هنر اسلامی را تأمین کنند و در اختیار هنرمندان قرار دهند.

حجت الاسلام نبوی هم خواستار توجه به آینده‌پژوهی در حوزه علمیه شد و  شرط پاسخ‌گویی به مسائل مستحدثه را تبدیل شدن آینده‌پژوهی به گفتمان رایج حوزه‌های علمیه دانست.

♦ برگزار شدن مسابقات ورزشی طلاب کشور در تهران و مشخص شدن برندگان این مسابقات، برگزاری نشست هم‌انديشي «موضوع‌شناسی مسائل جنسيتی اقتصاد» با حضور اعضای هيئت علمس دفتر مطالعات و تحقیقات زنان وابسته به مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران، برگزار شدن نشست علمی چالش‌ها و فرصت‌های پیش‌روی جهان کنونی با حضور جمعی از طلاب، اساتید و دانش‌پژوهان حوزه علمیه قم در مؤسسه آموزشی عالی حوزوی امام رضا (ع) و خبر برگزاری اولین نمایشگاه بازی‌های رایانه‌ای دینی در قم از  ۱۶ تا ۱۹ آبان  از دیگر سرخط‌های مهم خبری امروز حوزه‌ها بود.

♦ حوزه نشر هم امروز شاهد انتشار هشتاد و دومین شماره از فصلنامه علمی-تخصصی کلام اسلامی به مدیرمسئولی آیت الله سبحانی و انتشار شماره ۲۲ فصلنامه بین المللی شمیم نرجس به همت مدرسه علمیه نرجس مشهد بود.