حوزهٔ علمیه در ممارست با هنرهای سنتی همچون شعر، تذهیب، خوشنویسی و کتابآرایی سابقهٔ تاریخی دامنهدار، درخشان و غیرقابلانکاری دارد اما تأسیس مراکزی همچون مرکز هنری دفتر تبلیغات اسلامی، مدرسهٔ اسلامی هنر و دانشکدهٔ صداوسیما و برگزاری جشنوارههایی همچون جشنوارهٔ فیلم اشراق و جشنوارهٔ هنرهای آسمانی نشان از آن دارد که حوزهٔ علمیه مرحلهٔ بحث و جدل بر سر مُجاز بودن یا نبودن ممارست طلّاب با هنر و ادبیات مدرن را پشتسر گذاشته است.
سالهاست که تعداد قابلتوجهی از طلّاب حوزهٔ علمیه در کنار دروس حوزوی خود با حضور جدی و مداوم در دورههای آموزشی رشتههایی چون داستاننویسی، فیلمنامهنویسی، نقد و تحلیل فیلم، فلسفهٔ هنر و تهیهکنندگی آثار هنری متعدد و البته با سطوح کیفی متفاوتی را تولید کردهاند. اینکه در مواجههٔ اولیهٔ طلبهها با چنین رشتههای هنریای چه اتفاقی میافتد و این مسیر با چه دشواریهایی طی میشود و به چه نتایجی منتهی میشود، موضوع سلسلهنوشتارهایی است که صاحب این قلم میکوشد در حد تجربهها و دانش خود به آن بپردازد.
از میان شاخههای مختلف هنر مدرن، رشتههایی مانند موسیقی و هنرهای تجسمی بهخاطر محذوریتهای صریحی که در متون دینی دربارهشان وجود دارد، رغبت کمتر طلبهای را برای فراگیری برمیانگیزند.
از میان شاخههای مختلف هنر مدرن، رشتههایی مانند موسیقی و هنرهای تجسمی بهخاطر محذوریتهای صریحی که در متون دینی دربارهشان وجود دارد، رغبت کمتر طلبهای را برای فراگیری برمیانگیزند. رشتههایی مثل داستاننویسی و ادبیاتنمایشی اما حکایت دیگری دارند. فراگیری این رشتهها زمانی نهچندان دور ذنبلایغفر شمرده میشد.
امروزه اما که جایگاه رسانههای تصویری و سینما به عنوان رساترین و فراگیرترین زبان توجیه افکار عمومی برای همه ثابت شده، آشنایی با مباحثی نظیر تکنیکهای فیلمنامهنویسی، مبانی نقد و تحلیل فیلم و اصول داستاننویسی در نظر رسمی حوزهٔ علمیه نهتنها مُجاز که بهاعتقاد برخی از اساتید و فُضلا، واجب کفایی شمرده میشود.
در چنین وضعیتی بسیاری از طلّاب با آرمانهایی بلند و نیتهایی خالصانه تصمیم میگیرند موقتا چندصباحی در وادی هنر و ادبیات رحلاقامت بیفکنند تا با رهتوشه برداشتن از آموزههای آن بعدها بتوانند با این زبان نوآموخته و نوین و پرقدرت، ایدههای مقدسشان را برای مخاطبان و مستمعان بیشتری بیان کنند.
آنچه در این مسیر روی میدهد اما همیشه مطابق با پیشبینیها و برنامهریزیهای قبلی نیست. طلبههایی که با چنین احساستکلیفی وارد فضای ادبیات داستانی و سینما میشوند عموما فیلمها و آثار داستانی کمی را دیده و خواندهاند و اصلا برای بسیاری از آنها، اولین مواجهه با فیلمها و رمانهای شاخص و برجستهٔ جهان در کلاسهای همین دورههای آموزشی اتفاق میافتد؛ مواجههای که ابتدای امر برای بسیاری از آنها تبدیل به تجربهای غریب و تکاندهنده میگردد.
در چنین وضعیتی بسیاری از طلّاب با آرمانهایی بلند و نیتهایی خالصانه تصمیم میگیرند موقتا چندصباحی در وادی هنر و ادبیات رحلاقامت بیفکنند تا با رهتوشه برداشتن از آموزههای آن بعدها بتوانند با این زبان نوآموخته و نوین و پرقدرت، ایدههای مقدسشان را برای مخاطبان و مستمعان بیشتری بیان کنند.
برای چنین طلبههایی که در فضای پاک و قدسی حوزهٔ علمیه تنفس کردهاند مواجهه با آثار سینمایی و داستانیای که در ظاهریترین سطحشان، حدود شرعی و خطوط قرمز فقهی درنوردیده میشود بسیار سخت و غیرقابلتحمل است. طلبهٔ دیروز و هنرجوی امروز باید برای یادگیری ریتم در روایت، رمانی را بخواند که شخصیت اصلیاش مدام دنبال پیدا کردن و استعمال مواد مخدر است؛ باید برای آشنایی با تکنیک فلاشبک و فلاشفوروارد در فیلمنامه، فیلمی را ببیند که بازیگران آن پوششهای نامتعارف و وقیحی بهتن دارند؛ باید برای فهمیدن تفاوت زاویهٔ دید دانایکل نمایشی و دانایکل محدود به ذهن، داستان کوتاهی را بخواند که شخصیتهایش مدام به یکدیگر فحش و بد و بیراه میگویند و نهایتا همدیگر را میکُشند.
مثالهایی از این دست رفتهرفته تعداد قابلتوجهی از آن هنرجویان را سرخورده میکند و مجابشان مینماید که عطای هنرمند بودن را به لقایش ببخشند.
دشواریهای مسیر ممارست با آثار هنری داستانی و سینمایی اما فقط و فقط از جنس نمونههای فوقالذکر نیست؛ طلبهای که بتوانند بهگونهای با زشتیها و پلشتیهای ظاهری رمانها و داستانها و فیلمها کنار بیاید بعد از مدتی گفتمان آن آثار سینمایی و داستانی را بسیار پیچیدهتر و غیرقابلتحلیلتر از ذهنیتهای خودش راجع به جهان مییابد. در دنیای آن فیلمها و رمانها همیشه خیر نمیتواند بر شر پیروز شود، معیار راستیها و ناراستیهای اخلاقی گاهی لغزنده و قابل تغییر است، مرز میان وهم و حقیقت در بعضی موارد قطعیتگریز مینماید، شخصیتها چندلایه و غیرقابل تقلیل به انسانهایی معمولیاند، تحوّل و حرکت روحی آدمها بسیار بطئی و نیازمند به توجیه منطقی در بستر فراز و فرودهای داستانی است، هیچ شخصیتی کاملا خوب یا کاملا بد نیست و برای همین نمیتوان از او شخصیتی قهرمان و اسوهگون ترسیم کرد و صدردصد با او همراه بود یا شمایلی اهریمنگونه برایش نقش زد و مطلقا از او متنفر شد.
طلبهای که بتوانند بهگونهای با زشتیها و پلشتیهای ظاهری رمانها و داستانها و فیلمها کنار بیاید بعد از مدتی گفتمان آن آثار سینمایی و داستانی را بسیار پیچیدهتر و غیرقابلتحلیلتر از ذهنیتهای خودش راجع به جهان مییابد.
همهٔ اینها و پیچیدگیهای بسیار دیگری از این دست طلبههایی را که مجبورند با چنین آثار هنریای دمخور باشند، آزار میدهد. طلبهای که حقیقت را در کف خود میداند و تکلیف شرق و غرب جهان را برای خود روشنشده میپندارد باید اصول و مبانی هنرورزی را از گفتمانی بیاموزد که حقیقت در آن متکثر است و تمایل نوع بشر به خیر و شر – اگر به نفع شر نباشد – حداقل به یک اندازه است. شاید برای همین است که بسیاری از این هنرجویان در کنار امیرخانی و مستور و میرکریمی و حاتمیکیا، آثار محبوبی نیز از میان فیلمها و رمانهای کلاسیک پیدا میکنند؛ چرا که قطعیت در آثار کلاسیک پررنگتر از روایتهای مدرن از جهان است.
این تعارض بین گفتمانها و شناخت مسیر درست برای هنرورزی در این میان شاید سختترین مرحلهٔ مسیر مشغولیت طلّاب به هنر و ادبیات باشد که انشاءالله در نوشتارهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.