تنها بودم

سلام. من خوبم. شما خوبین؟ خیلی وقت بود از شما خبر نداشتم. دیروز با موبایلتون تماس گرفتم، جواب ندادین. نکنه ناراحتین از من؟! آره… ناراحتین. می‌دونم. باور کنین منظوری نداشتم. نمی‌دونستم ایشون همسر شما هستن. علم غیب نداشتم که. خب حلقه دستشون نبود. اصلا این آخو…. نه، روحانی‌ها، چرا حلقه دست نمی‌کنن؟! همه‌اش انگشتر عقیق و فیروزه…

خب تنها بودم. خیلی تنها بودم. یادتون هست که؟ بعد از فوت مادرم، خیلی افسرده بودم. اومدم پیش شما برای مشاوره. خودتون گفتین اگر ازدواج کنم، درست میشه. خنده‌ام گرفت «کو خواستگار؟!». گفتین «هست، تو این قدر ایراد نگیر.» گفتم بوده… ولی منم ایرادی نگرفتم. خانواده خودش بعد از یک سال یادشون افتاد من بابای اسم و رسم‌دار ندارم و مادرم هم مرده. این شد که مخالفت کردن.

خب منم دوستش داشتم. از بس اومده بودن و رفته بودن، بهش وابسته شده بودم. ده جلسه هم باهاش حرف زده بودم. خودش راضی بود. من هم. ولی مادرش گفت نه. اونم روی حرف مادرش حرفی نزد. خودتون که دیدین. یه بار هم آوردمش پیش شما. باهاش صحبت کردین. ولی چه فایده؟ گوش نداد. شما هم با مادرش حرف زدین، اما رضایت ندادن. بهمون گفتین بریم پیش حاج آقا فلانی، که خودشون مرکز مشاوره دارن. من چه می‌دونستم که حاج آقا فلانی همسر شماست؟!

من که اولش پیش شما اومده بودم. قصد بدی هم نداشتم که. رفتیم مشورت. حاج آقا هم هرچی صحبت کرد، اونا راضی نشدن. خب منم خسته شدم. عصبانی شدم. گفتم اصلا نمی‌خوام. دیگه ازش بدم اومده. اون هم وسط جلسه با حاج آقا گذاشت رفت.

خب حاج آقا که حلقه نداشت. خیلی هم مهربون بود. صداش هنوز تو گوشمه. کلی باهام حرف زد. قانعم کرد که نباید به خاطر این قضیه خودم رو ناراحت کنم. خدا همیشه موقعیت‌های بهتری برای آدم پیش میاره. منم دیدم راست می‌گن. بعد از یک ماه صحبت هر هفته با حاج آقا، اگر یه هفته نمی‌دیدم‌شون، حالم گرفته بود.

خب چی کار کنم؟ گفتم که تنها بودم. به خدا حاج آقا به من چیزی نگفتن‌ها! اصلا اشاره هم نکردن. حتی نگاه. ولی خب، من دست خودم نبود. خواستگارم ولم کرده بود. تنها بودم. ببخشین این رو می‌نویسم، ولی دوست‌شون داشتم دیگه… باور کنین من خودم به حاج آقا پیشنهاد دادم. ایشون اصلا برای من ارزشی قائل نبود. یعنی از نظری که شما فکر کنین براشون ارزش نداشتم. تازه، وقتی هم خودم پیشنهاد دادم، کلی خجالت کشیدن. شما که نبودین… سرشون رو انداختن پایین، گفتن «استغفرالله!» بعد همون طور سر به زیر گفتن بهتره دیگه با من صحبت نکنن. چون قرار نبوده شرایط این طور بشه و خودشون هم قبلا ازدواج کرده‌ان.

من از کجا می‌دونستم زن ایشون شمایین؟! نگفته بودین که. من هم دیگه نرفتم پیش‌شون. من رو معرفی کردن به یه خانم مشاور دیگه. خیلی عاقل بودن که دوباره من رو پیش شما نفرستادن. ولی خب… من که اندازه ایشون عقل نداشتم. دلم برای شما تنگ شده بود. این شد که دوباره اومدم پیشتون و قضیه خودم و ایشون رو براتون تعریف کردم. خودم دیدم خیلی ناراحت شدین. البته جلوی من چیزی نگفتین و خیلی به روی خودتون نیاوردین. هی به خودم گفتم شما که همیشه لبخند می‌زنین، چرا این بار اخماتون این قدر رفته توی هم؟!

خب تقصیر من چیه؟! من چی کار کنم که نمی‌دونستم دارم با هردوتون مشاوره می‌کنم؟ به خدا از شیش ماه پیش، هر روز خودم رو لعنت می‌کنم که اون روز همچین حرفی به حاج آقا زدم. راستی یادم رفت بگم. دیروز فهمیدم که آخرش هم خود حاج آقا باعث خیر شدن و مادر خواستگارم رو راضی کردن. هفته دیگه قراره عقد کنیم.

بازم ببخشین اگه ناراحت‌تون کردم. اصلا تا همین هفته پیش که فهمیدم شما خانم حاج آقا هستین، فکرش هم نمی‌کردم. همیشه مدیون راهنمایی‌هاتون هستم. مخصوصا کمک شما که به روی من نیاوردین و بازم مثل قبل هر هفته بهم مشاوره دادین. دیگه خیلی حرف زدم. شرمنده که این ایمیل این قدر طولانی شد.

عکس: شهاب الدین واجدی

آبی‌های فیروزه‌ای

سرش را پایین انداخت. پلک‌هایش را با دو انگشت شست و سبابه دست راست فشرد. نفس عمیقی کشید. بوی رنگ تازه دیوارها از بینی تا مغزش خزید. سرش را که بلند کرد، نزدیک‌ترین کاشی را دید. با خط ثلث نوشته بود: «یا من له الأسماء الحسنی».

سرش را کج کرد. مسیر پیچش سفید میم تا یای عبارت را گویی از یک دالان آبی فیروزه‌ای عبور داده بودند. حس تحسین تا حنجره‌اش بالا آمد. با صدایی آرام، رو به هیچ کس گفت: «فیروزه‌ای… پِرشیَن بلو… آبی ایرانی…».

بغل‌دستی‌اش سر گرداند و پرسید: «ببخشید… چیزی گفتین؟!»

لبخند زد: «نه. فقط فکر کردم این کاشی‌ها چقدر قشنگن! نه؟!»

زن میانسال لب‌هایش را کج کرد؛ چشم‌هایش را ریز، و خیره شد به کاشی‌ها: «خب… آره… مثل بقیه مسجدهاست دیگه…» و چون چیز خاصی به نظرش نیامد، دوباره تسبیحش را چرخاند.

صدای جیغ مریم از کاشی‌ها کشاندش بیرون. سرک کشید و چشم چشم کرد تا صف جلو را بهتر ببیند. پیرزنی داشت با غیظ به مریم نگاه می‌کرد. مریم بازویش را گرفته بود و بی‌وقفه جیغ می‌کشید. پیرزن گفت «ساکت بچه! معلوم هست مادرت کجاست؟! اصلا نفهمیدم چی خوندم. بس که جلوم رژه رفتی… برو بگیر بشین پیش ننه‌ات دیگه!» و هلش داد. مریم دوید سمت مادری که چشمش به کاشی‌ها بود.

قدسی خانم مسجدی داشت سینی چای می‌گرداند. رسید به پیرزن «می‌بینی قدسی جون! مردم ملاحظه ندارن که… آخه مسجد جای بچه آوردنه؟! سرم رفت بس که آواز خوند وسط نماز.» و لیوان چای مخصوص خودش را که قدسی خانم خوب شسته بود، از توی سینی برداشت و دوباره نگاه تحقیرآمیزی انداخت به مریم که حالا توی بغل مادرش بود و داشت هق هق گریه می‌کرد.

یکی دیگر از زن‌ها گفت: «بمیرم الهی… چرا نیشگون گرفتی بچه رو؟! خب به مادرش می‌گفتی…». پیرزن حبه قند را انداخت توی دهان بی‌دندانش. آن را مکید و چایی‌اش را همان طور داغ هورت کشید: «خب چی‌کار کنم؟ چند بار گفتم بره بشینه پیش مادرش، نرفت و شکلک درآورد بی تربیت! والا ما هشت تا بچه بزرگ کردیم، کِی از این اداها جلوی بزرگ‌تر درمی‌آوردن؟! ما همه‌اش حواسمون به بچه‌مون بود… مثل این دخترهای حالا نبودیم که ولشون کنیم بقیه رو اذیت کنن… مام عین خیالمون نباشه.»

مریم هنوز هق‌هق می‌کرد. آستین لباسش را که بالا زد، جای نیشگون حسابی قرمز شده بود. مادر چیزی نگفت. دختر سه‌ساله‌اش را بغل کرد. خیلی سعی کرد آرام باشد. ولی ابروهایش بی‌اختیار درهم می‌رفتند.

کسی داشت پشت پرده قرآن می‌‌خواند. قدسی خانم مسجدی سینی چای را طرف مریم و مادرش نبرد. داشت برمی‌گشت آبدارخانه زنانه که شوهرش از آن طرف پرده صدایش زد: «مش قدسی! به خانم حاج آقا بگو که آقا بیرون دم در منتظرشون هستن.» قدسی خانم هر کس را که در قسمت زنانه نشسته بود، از نظر گذراند. همه را می‌شناخت. کسی نبود که به نظر بیاید همسر امام جماعت جدید مسجد باشد. این شد که گفت: «مطمئنی خانمشون اینجاست؟ فکر کنم زودتر رفته باشن ها!»

مادر مریم چادر نمازش را تا زد و توی سجاده گذاشت. عروسک مریم را توی کیفش چپاند و با صدای بلند گفت: «بی‌زحمت به حاج آقا بگین الان میام.» مریم هنوز داشت اشک‌هایش را پاک می‌کرد. مادر دستش را گرفت. از میان صف طولانی ردیف اول گذشت. به پیرزن که رسید، خم شد. گونه‌های چروکیده و توخالی پیرزن را بوسید. لبخندی زد و گفت: «ببخشید حاج خانوم! من بعد از نماز مغرب و عشا تو حسینیه هستم. امری باشه در خدمتم. به بقیه خانم‌ها بگین اگر سؤالی دارن، بیان. شاید بتونم جواب بدم. من هم طلبه هستم.» و مریم را که پشت سرش قایم شده بود، سمت در مسجد کشید.

طلبه‌های خواهر چه می‌خوانند؟

نظام آموزشی حوزه‌های خواهران در موضوع و محتوا چندان تفاوتی با برادران ندارد، جز اینکه اکثر قریب به اتفاق مدارس برادران، نظام پایه‌ای دارند؛ یعنی طلاب از پایه اول شروع می‌کنند و به پایه دهم می‌رسند که معادل سطح ۳ دروس حوزوی خواهران است. معمولا برادران تا پایه دهم در مدارس مختلف تحصیل می‌کنند و در ادامه، درس خارج فقه و اصول اساتید مختلف حوزه را بسته به رأی و نظر خود انتخاب می‌نمایند.

اما در مدارس علمیه خواهران، به ویژه جامعة الزهرا (س) قم، ساختار نظام تحصیلی بیشتر به دانشگاه شباهت دارد. نام این حوزه نیز گویای همین مطلب است (جامعة به عربی به معنای دانشگاه است). در واقع دروس فصل‌بندی‌شده به صورت دو نیمسال (ترم) در هر سال ارائه می‌گردند که برخی اجباری و برخی با توجه به معدل طلبه اختیاری است. در دوره تمام وقت که ۴ سال به طول می‌انجامد، خواهران طلبه ۱۹۰ واحد درسی را می‌گذرانند (حدودا ۵۰ واحد بیشتر از عرف واحدهای مقطع کارشناسی دانشگاه‌ها) که اخیرا ۳۰ واحد آن به صورت گرایشی در رشته‌های مختلف ارائه می‌شود، از جمله تاریخ اسلام، تفسیر قرآن، فقه و اصول، تعلیم و تربیت اسلامی و… .

اما در مدارس علمیه خواهران، به ویژه جامعة الزهرا (س) قم، ساختار نظام تحصیلی بیشتر به دانشگاه شباهت دارد. نام این حوزه نیز گویای همین مطلب است (جامعة به عربی به معنای دانشگاه است). در واقع دروس فصل‌بندی‌شده به صورت دو نیمسال (ترم) در هر سال ارائه می‌گردند که برخی اجباری و برخی با توجه به معدل طلبه اختیاری است.

این ۱۹۰ واحد در حقیقت معادل دوره کارشناسی در دانشگاه است که سطح دو محسوب می‌شود و هم‌تراز اتمام پایه ۹ مدارس علمیه برادران است. طلابی که نصف این واحدها را بگذرانند (۹۵ واحد) مدرک معادل سطح یک حوزه یا کاردانی دانشگاه را دریافت می‌کنند که هم‌تراز اتمام پایه ۶ حوزه برادران است. سطح سه نیز معادل مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه‌ها و هم‌تراز اتمام پایه ۱۰ در مدارس علمیه برادران است.

رشته‌های تخصصی جامعة الزهرا (س) در سطح سه، شامل تاریخ اسلام، تعلیم و تربیت اسلامی، تفسیر و علوم قرآن، فقه و اصول، فلسفه اسلامی، کلام اسلامی و مطالعات اسلامی زنان است. برنامه معارف اسلامی نیز ویژه خواهرانی است که لزوما تمایلی به طلبه شدن و طی برنامه‌های رسمی حوزه ندارند و در عین حال می‌خواهند یک آشنایی حداقلی با معارف اسلامی داشته باشند. برای این خواهران دروسی چون قرآن و تفسیر، حدیث، عقاید، اخلاق، احکام، خانواده و تربیت، تاریخ اسلام و بینش سیاسی قرار داده شده که این دوره را به صورت غیرحضوری یا نیمه‌حضوری طی می‌کنند و در پایان تنها گواهی پایان این دوره را دریافت می‌نمایند.

در سطح چهار (معادل دوره دکترا) طلاب وارد درس خارج می‌شوند و عموما فقه و اصول را دنبال می‌کنند، اما برخی نیز به رشته‌های تخصصی سطوح دو و سه می‌پردازند؛ مانند تفسیر قرآن، عرفان، فلسفه، کلام و…

اما دروس مشترک میان برادران و خواهران طلبه تا سطح دو:
(البته مدارس از منابع متفاوت و گوناگونی برای این سرفصل‌ها استفاده می‌کنند)

در سطح چهار (معادل دوره دکترا) طلاب وارد درس خارج می‌شوند و عموما فقه و اصول را دنبال می‌کنند، اما برخی نیز به رشته‌های تخصصی سطوح دو و سه می‌پردازند؛ مانند تفسیر قرآن، عرفان، فلسفه، کلام و… .

۱. یادگیری زبان عربی از طریق آموزش صرف و نحو (با استفاده از منابعی چون کتاب‌های صرف ساده، صرف میر، تصریف و جامع المقدمات… و در نحو نیز کتبی چون هدایه، مغنی، سیوطی و مبادی العربیه)

۲. کلام و عقاید استدلالی

۳. فلسفه اسلامی (عمدتا با رجوع به کتاب آموزش فلسفه آیت الله مصباح یزدی، کتاب‌های بدایة الحکمه و نهایة الحکمه علامه طباطبایی و در نهایت نیز اسفار اربعه ملاصدرا)

۴. اخلاق (دروس اخلاق اساتید مختلف)

۵. تفسیر قرآن (منتخب سوره‌ها و بررسی برخی تفاسیر معتبر)

۶. علوم حدیث

۷. نهج البلاغه (معمولا منتخبی از یکی دو خطبه)

۸. تاریخ اسلام

۹. روخوانی و تجوید قرآن

۱۰. بلاغت

۱۱. فقه و اصول (بر مبنای کتب منطق از جمله منطق مظفر و منطق کبری، کتاب‌های اصول الفقه، رسائل، کفایه، لمعه و مکاسب)

درس عرفان نیز از جمله مشترکات است اما منابع و حدود آن متفاوت است. عرفان برای خواهران طلبه در حد شناختی ساده در نظر گرفته شده، در حالی که برخی مدارس برادران پیش از اتمام پایه ۱۰ آن را به صورتی تخصصی ارائه می‌کنند و عمدتا شرح کتاب عرفانی فصوص الحکم ابن عربی را می‌خوانند که متن سختی نیز هست.

یکی از تفاوت‌های دروس حوزه خواهران و برادران این است که خواهران معمولا درس رجال ندارند، مگر در رشته تخصصی علوم قرآن و حدیث. روش درس خواندن نیز چه در حوزه‌های برادران و چه خواهران، روش مباحثه است.

عمده دروس حوزوی بر صرف و نحو عربی، کلام و البته دروس فقه و اصول متمرکز است که برای اجتهاد مورد نیازند.

یکی از تفاوت‌های دروس حوزه خواهران و برادران این است که خواهران معمولا درس رجال ندارند، مگر در رشته تخصصی علوم قرآن و حدیث. روش درس خواندن نیز چه در حوزه‌های برادران و چه خواهران، روش مباحثه است.

با توجه به اینکه خواهران امکان مرجع تقلید یا قاضی شدن ندارند و در صورت اجتهاد نیز تنها خودشان می‌توانند طبق اجتهاد خود عمل نموده و از مرجع دیگری در احکام عملی اسلام تقلید ننمایند، شاید این پرسش مطرح شود که در نهایت مقصد خواهران طلبه در این مسیر چیست؟ پاسخ این است که جامعه اسلامی تنها به قاضی یا مرجع نیازمند نیست، بلکه به حضور زنان مبلغ، مدرس، مجتهد، مؤلف و محقق در علوم اسلامی، کارشناس امور حقوقی زنان و پاسخگو به شبهات و پرسش‌های دینی بانوان هم نیاز دارد.

عکس: عطیه کشتکاران

خواهران و طلبگی

پیش از انقلاب اسلامی، زنانی که مایل بودند دروس حوزوی را بخوانند، عموما یا نزد محارم خود مانند پدر، برادر یا همسری که طلبه بود درس می‌خواندند، یا اگر امکان داشت، همراه با یک هم‌درس نزد امام جماعت محل. انگیزه این زنان از تحصیل علوم دینی، عمدتا همان تحصیل علوم دینی بود و نه بیش از آن.

پس از انقلاب، با توجه به این‌:که اسلام علم‌آموزی را بسیار تشویق نموده و آن را منحصر به مردان نکرده است، و از سوی دیگر، نیازهای فکری اعتقادی و عملی زنان در جامعه اسلامی و لزوم تربیت مبلغان و مدرسانی که آشنایی کافی با این مباحث داشته و بتوانند به راحتی با نیمی از جامعه سخن بگویند و ارتباط برقرار کنند، ایجاب می‌کرد شرایطی مناسب برای تحصیل علوم دینی بانوان فراهم گردد. بنابراین اولین مدرسه علمیه ویژه بانوان در قم با نام مکتب توحید شکل گرفت و طی سال‌ها بسیار گسترده شد. امروز این مدرسه با نام جامعة الزهرا شناخته می‌شود که هر ساله هزاران طلبه فارغ التحصیل در سطوح مختلف دارد.

مدارس علمیه متعددی نیز در اکثر شهرهای کوچک و بزرگ کشور تأسیس شده‌اند و مسئله دوری راه را برای بانوان طلبه حل کرده‌اند.

پیش از انقلاب اسلامی، زنانی که مایل بودند دروس حوزوی را بخوانند، عموما یا نزد محارم خود مانند پدر، برادر یا همسری که طلبه بود درس می‌خواندند، یا اگر امکان داشت، همراه با یک هم‌درس نزد امام جماعت محل. انگیزه این زنان از تحصیل علوم دینی، عمدتا همان تحصیل علوم دینی بود و نه بیش از آن.

اما چرا زنان وارد این مدارس می‌شوند؟ هنوز هم انگیزه‌شان صرفا همان تحصیل علوم دینی است یا انگیزه‌های دیگری هم به آن علاوه شده است؟ به نظر نمی‌رسد تا کنون تحقیق و پژوهشی در این مورد انجام شده باشد. البته هنگام مصاحبه شفاهی با داوطلبان، این سؤال هم از جمله پرسش‌هایی است که دختران و زنانی که تمایل به تحصیل دروس حوزه دارند، باید به آن پاسخ بدهند.

شاید با توجه به پاسخ داوطلبان به این پرسش بتوان انگیزه‌های مختلفی را دسته‌بندی نمود. می‌گویم «شاید»، زیرا ممکن است انگیزه طلبه هنگام مصاحبه و در خودآگاهش، با انگیزه واقعی در ناخودآگاهش، تفاوتی اندک تا بسیار داشته باشد. با این حال مبتنی بر هر یک از این پاسخ‌ها، می‌توان انگیزه دختران و زنان برای تحصیل علوم دینی را در این چند مورد کلی دسته‌بندی کرد:

۱. بسیاری از دختران و زنان به دلیل تمایل به زیستی دین‌مدارتر و مؤمنانه‌تر و همچنین کسب آرامش قلبی بیشتر در پی آن، به تحصیل علوم دینی روی می‌آورند، حتی اگر پیش از آن مدارک علمی آکادمیک دانشگاهی نیز کسب کرده باشند. البته به درستی نیز باید اذعان نمود که فضای حوزه می‌تواند علاوه بر افزایش اطلاعات دینی، امکان زیست مؤمنانه‌تر  را فراهم آورد. البته وظیفه حوزه هم فراهم آوردن شرایط و بسترهاست، و چگونگی بهره‌گیری طلبه به اراده و همت خود وی بستگی تام و تمام دارد.

۲. گروهی از فارغ التحصیلان دانشگاهی که پاسخ پرسش‌های خود را در محیط دانشگاه نیافته‌اند، به دنبال پاسخ به فضای حوزه وارد می‌شوند. به زعم این گروه حتی اگر علمی که در حوزه می‌خوانند لزوما دینی نباشد، حداقل اطلاعات دینی مذهبی ایشان را بالا برده و محیط مذهبی نیز به کسب آرامش درونی هنگام علم‌آموزی بسیار کمک می‌نماید.

برای این گروه، دو نکته بسیار مهم است. یکی آن‌که بفهمند علمی که در دانشگاه آموخته‌اند، چه نقشی در بهبود شرایط زندگی خلق خدا ایجاد می‌کند، و نکته دوم به نیاز شخصی خودشان مربوط می‌شود. از این رو که به اولیه‌ترین پرسش‌های اعتقادی و فکری آن‌ها در دانشگاه پاسخی داده نشده و احساس سردرگمی می‌کنند، تحصیل علوم دینی را برای این مسئله مفید می‌بینند. چنین است که خوشبختانه با توجه به تخصصی شدن دروس حوزه‌های خواهران به ویژه در سطح سه، مانند تفسیر قرآن، فقه و اصول، تاریخ اسلام و… هر ساله شاید اشتیاق روزافزون فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها برای ورود به حوزه در مقاطع مختلف تحصیلی هستیم.

۳. برخی نیز فارغ از این که تحصیلات غیرحوزوی داشته یا نداشته باشند، حضور در فضای آموزشی پژوهشی را می‌پسندند و علایق علمی خود را در علوم دینی جستجو می‌کنند. حتی دیده می‌شود که فارغ التحصیلان علوم انسانی دانشگاه‌ها به نیت دینی کردن دروس خود وارد حوزه می‌شوند.

۴. با توجه به این‌که در برخی مدارس می‌توان دروس را غیر حضوری نیز خواند، تحصیل علوم دینی برای زنانی که عموما مشغول به همسرداری و فرزندپروری‌اند، بسیار مطلوب می‌نماید.

بسیاری از دختران و زنان به دلیل تمایل به زیستی دین‌مدارتر و مؤمنانه‌تر و همچنین کسب آرامش قلبی بیشتر در پی آن، به تحصیل علوم دینی روی می‌آورند، حتی اگر پیش از آن مدارک علمی آکادمیک دانشگاهی نیز کسب کرده باشند.

۵. با افزایش حضور زنان در اجتماع و کسب جایگاه‌های اجتماعی، نیل به این موقعیت‌ها دیگر صرفا با ادامه تحصیل در دانشگاه میسر نخواهد بود و تحصیل در حوزه نیز گزینه مطمئنی برای یافتن یک موقعیت خوب اجتماعی است. این امر به ویژه در شهرهای کوچک‌تر و دورتر از مراکز استان بیشتر به چشم می‌خورد. به هر صورت از نظر عموم مردم و مسئولان، اعتماد به یک طلبه به جهت خواندن درس دین، بیشتر است.

۶. بالا رفتن سن ازدواج در جامعه، ادامه تحصیل دختران را به دنبال دارد. بنابراین، خانواده‌هایی که به هر دلیلی مخالف ادامه تحصیل دختران‌شان در محیط دانشگاه هستند، عموما با تحصیل در مدارس علمیه مشکلی ندارند و حتی مشوق دختران یا زنان نیز هستند.

۷. گروهی که در سنین بالا وارد مدارس می‌شوند، چون فرزندان‌شان بزرگ شده‌اند، وقتی یافته‌اند برای پیگیری علاقه سابق‌شان به تحصیل، و طبیعتا در این سن فراگیری علوم دینی را نسبت به علوم دانشگاهی بیشتر می‌پسندند.

باید به این نکته توجه داشت که انگیزه مردان از ورود به مدارس علمیه غیر از مورد اول و دوم، بسیار متفاوت با زنان است. زنان با ورود به این عرصه چندان دنبال موقعیت‌های شغلی که طلبگی ایجاد می‌کند نیستند، چنان که قرار نیست امام جماعت یا قاضی شوند. هر چند امکان دارد مبلغه، مدرس، محقق و مربی علوم دینی در مدارس، دانشگاه‌ها و جوامع زنانه شوند، اما در عین حال دو نقش مادری و همسری خود را فراتر از علم‌آموزی می‌بینند و بیشتر مایل‌اند با کسب علوم دینی، توانایی بهتری در ایفای این دو نقش در زندگی خود بیابند.

پاسخ این پرسش را که آیا هر گروه به دنبال انگیزه‌هایش، به هدف خود رسیده یا خواهد رسید، باید در آینده جست‌وجو کرد.

 عکس: حامد آقاجانی